خلاصه ماشینی:
"روشهایی که پارهای از اندیشمندان عرب به شکل گزینشی از غرب برگرفتند تا از آن روشی بنا کنند که در حل مشکلات موجود جهان عرب کارساز باشد؛از این رو،وی به ارزیابی این روشها و دیدگاههای معتقدان به آنها میپردازد و این پرسش را مطرح میکند که آیا این نظریهها توانسته است توصیف و به دنبال آن،راه حلی برای وضع فعلی دنیای عرب و جهان اسلام ارائه کند؟به ویژه آنکه ساختار گرایی به دلیل بحران غرب،در ارائه راه حل نهایی ناتوان مانده است.
هانی میپرسد:«فرهنگ در ایجاد رابطه میان باورهایی که سزاوار است روشنفکر از جامعه خویش نسبت به سنتها و فعالیتهای آن داشته باشد و راهکارهای او در تشخیص مشکلات جامعه خویش و در نتیجه ایجاد راه حلهایی واقعبینانه،چه نقشی میتواند داشته باشد؟»و به دنبال آن میپرسد:«آیا واقعا میتوان گفت فرهنگی فرهیخته وجود دارد که به روشنفکر کمک میکند از تأثیرات فرهنگ جامعه و تخصصش رهایی یابد؟و رابطه میان فرهنگ و هویت،چه ماهیتی دارد؟» وی از سه نوع فرهنگ سخن میگوید:یکی فرهنگ فرهیخته(الثقافه العالمه)؛فرهنگ تودهای(الثقافه الجماهیریه)؛فرهنگ نخبهگرا(الثقافه النخبویه).
همچنین او میان«مدرنیسم»،«پست مدرنیسم»و«اسلامگرایی»که صفت بیداری اسلامی است،مقایسهای انجام میدهد و در این زمینه،دو گرایش نماینده گفتمان اسلامگرا را به تفصیل معرفی میکند:گرایش بنیادگرای ظاهرگرا که در نگرش خود به واقعیت موجود و موقعیت فعلی خود از فقه و فکر و سیاست به دور است؛و گرایش اسلامگرایی که نسلی از علما و اندیشمندان و روشنفکران بدان تعلق دارند و به عقل و مدنیت نگرشی مثبت داشته،در چهار راه میان مرتجعان ظاهرگرای دشمن عقل و مدنیت،شیفتگی غرب زدگان ایستاده است."