خلاصه ماشینی:
"دانش هرمنوتیک یا علم تفسیر و تأویل،برای ما ایرانیان از سابقه و اهمیت خاصی برخوردار است،خیلی طبیعی است که یکی دو دهه پس از فراگیر شدن این عنوان و مباحث مربوط بدان،به تدریج به اصطلاحی عام و پر کاربرد بدل شود و در اغلب متون ادبی و فلسفی و کلامی مورد استفاده قرار گیرد، شاید کاربرد نادر آن در مورد تاریخ و علم تاریخ بوده باشد که البته با توجه به نظرات فلاسفه و متفکران متأخر آلمانی و توجه ایرانیان به نظرات ایشان،در این عرصه هم هرمنوتیک بسیار راه گشا خواهد بود.
این تحول که در قرون 18 و 19 به دست شلایرماخر و دیلتای صورت گرفت،زمینهی اصلی هرمنوتیک فلسفی معاصر است و از این رو،معرفی آن برای درک بسیاری از مفاهیم فلسفهی گادامر ضروری است، در واقع خود گادامر نیز از طریق بررسی همین روند تاریخی و پیگیری آن در آثار کانت و هگل است که مفاهیم خاص نگرش هرمنوتیکی خویش را شکل میبخشد...
پرسش جدی و بسیار مهمی که این دو به جای کیفیت یا چگونگی شناخت یا سؤال«چگونه میشناسیم؟»طرح کردند این بود که:«وجه وجودی آن موجودی که فقط به واسطهی فهم وجود دارد، چیست؟» هایدگر مسألهی اصلی فلسفهی هرمنوتیکی را«توضیح و نمایش موجود در ارتباط با ساختمان وجودی آن میداند و میگوید:«ازاینرو،آنچه از نظر فلسفی در تاریخ اولویت دارد،نه نظریهی شکلگیری مفاهیم مربوط به امور تاریخی است و نه نظریهی معرفت تاریخی یا حتی نظریهی تاریخ به منزلهی موضوع علوم تاریخی،بلکه تفسیر وجود تاریخی در ارتباط با تاریخمندی آن است."