خلاصه ماشینی:
"این بازنگری در عین آنکه بسیار مفید است،بار دیگر به ما ثابت میکند که نقد باید خود را با تغییرات تجربی تئاتر هماهنگ سازد تا بتواند به کشف آنچه روی صحنه،تحتعنوان«میزانسن»،اتفاق میافتد،دست یابد.
و این همان چیزی است که آلمانیها تحتعنوان تئوری دراماتورژی عرضه کردند و همانا کوشش در جهت (به تصویر صفحه مراجعه شود) نویسنده:پتریس پویس1 مترجم:کتایون حسینزاده نقد دراماتیک49 فهم بیشتر اثر بود.
». نتیجهء این بحران،درک این مطلب بود که تماشاگران تئاتر دیگر مثل گذشته، (به تصویر صفحه مراجعه شود) مقاله50 در مواجهه با«میزانسن»51 یکپارچه و همعقیده نیستند و نظریاتشان دربارهء آنچه منتقدان میگویند یکسان نیست که البته بخشی از آن شاید ناشی از تشکیل گروههای سیاسی مستقل در هر جامعه باشد.
به نظر میرسد که نقد تئاتر به کشفی نایل شده و آن اینکه تنها نتیجهء اثر و پایان نمایش اهمیت دارد و آنچه که در خلال نمایش اتفاق میافتد و نیز روند پیشرفت آن به ورطهء فراموشی سپرده شده است.
حال باوجود همهء این تعاریف،آیا ما میتوانیم بار دیگر با نقدهای زیباییشناسانه،مستحکم،اصولی،علمی،منطقی و البته قابل درک روبهرو شویم یا خیر؟آیا عناصر تخیل و«میزانسن»،بار دیگر قابل لمس خواهند گردید؟یا به سمت هنر پلاستیک که ایوز میچاد ( Yves Michau )آن را اینطور تعریف میکند:«هنر در سرزمین گازها، هنری که در هوا حل میشود»خواهد رفت؟آیا نقد به یک تجربهء زیبایی شناسانهء فردی برای بیننده تبدیل خواهد شد؟و شاید این تجربه تنها چیزی است که برای تماشاگرانی که از مفهوم کلی آنچه برروی صحنه اتفاق میافتد،درکی ندارند،باقی میماند."