خلاصه ماشینی:
وی که از زیر ذرهبینقرار گرفتن بیزار بوده و در داستان به کرات به این نکتهاشاره شده به این نتیجه میرسد که ژان مارک نیزمراقب او است و به همین دلیل طغیان میکند و فضایشوم و سنگینی(عنصر حالت تعلیق در آن صحنهها بهشدت مورد استفاده قرار گرفته)بر داستان حکم میشوددر حقیقت بن مایۀ اندیشه مستتر در داستان به عدمشناخت انسانها از یکدیگر مربوط میشود.
در این بخش از داستان،کوندرا بسیار ظریفعمل کرده است و تنها به آتش و خاکستر،که نیچهبخشی از فلسفه خود را بر آن بنا کرده است،به عنوانمرگ مطلق و راه نجات اشارهای دارد.
نیچه:«این دنیا،دنیای ارادهقدرت است و دیگر هیچ و خود شما هم این اراده قدرتهستید و دیگر هیچ» به طور کلی در داستان نوعی بدبینی به جهان ونظام هستی وجود دارد.
از نظر شانتال و حتی ژان مارک مرگپایان همه چیز است.
حتی در بخشهایی که نویسنده سفسطه میکندو عقاید خود را القا میکند خواننده قانع میشوداسکلتبندی و ساختمان داستان در عین حال که بسیارساده طراحی شده است فاقد نقص است و این خبر ازچیره دستی نویسنده دارد.
نویسنده در اینجا با مهارت هر چه تمامتر انسانواماندهای را به تصویر کشیده است که برای ادامهزندگی قصد دارد به خود بقبولاند که از مرگ فرزندخوشحال است چرا که از این طریق با ژان مارک آشناشده است،(ص 52).
نویسنده با کمک چنین شیوهای نه تنها به مقاصداصلی خود میرسد بلکه داستان را از حالت کسالتدر میآورد و این امکان را به خواننده میدهد تا دمی بهتفکر درباره مقولات ذکر شده بپردازد.