چکیده:
آقای افروغ تفکر را نوعی نوآوری و خلاقیت میداند که با گرتهبرداری وترویج افکار دیگران تفاوت دارد. ایشان یک علت مهم رکود اندیشه در جامعهاسلامی را جدایی دین و روحانیت از سیاست میداند که موجب افتادن در ورطهتفکرات انتزاعی میشود. برای رشد علمی باید روحانیت و دین در عرصه سیاستحضور داشته باشند و تقسیم کار مثبتی میان حوزه و دانشگاه صورت پذیرد.
خلاصه ماشینی:
برای رشد علمی باید روحانیت و دین در عرصه سیاستحضور داشته باشند و تقسیم کار مثبتی میان حوزه و دانشگاه صورت پذیرد.
نگاهی به وضعیت اجتماعی عالمان آن دوران، به ما نشانمیدهد که آنان از نظر اجتماعی و تشخص، معاش، فضیلت و حیثیت در مقامی والا قرارداشتند و در شرایط خوبی به سر میبردند که البته در فراهم شدن این شرایط آموزههایاسلامی بسیار مؤثر بوده است.
همین هویت دینی است که مبنای تلفیق و عدم جدایی دین از سیاست است؛ حتیمقوله گفتوگوی تمدنها نیز بدون عنایت به این هویت، مقولهای ابترو تشریفاتی است.
اگر بگوییم این، به خشونت و عدم تساهل منجر میشود، باید عرض کنم کهریشههای خشونت، در جدایی ایدئولوژی از جهانبینی و شکلگیری فردیت است که هر دوزاییده تمدن غربیاند؛ شاهد کلام ما وقوع دو جنگ جهانی و بحرانهای عظیم اجتماعی پساز روشنگری است.
به نظر من بهترین شکل ارتباط بین حوزه و دانشگاه، آنگاه صورت میگیرد که تقسیمکار باشد: حوزه، به عنوان یک نهاد دینی و جایی که متولیان دین تربیت میکند، باید به مبانی ومبادی علوم توجه کند و مبانی اسلامی مورد نظر را در اختیار دانشگاهیان قرار دهد.
حاصل سخن ایشان، این است که تا وقتی جامعه علمی ما در پی گرتهبرداری از غرب باشدو راه سوخته دویست سال پیش غربیان را دنبال کند، ره به جایی نمیبرد و به حیات علمیدست نمییابد.
آقای افروغ باید راههایجلب مشارکت هر دو جامعه علمی حوزه و دانشگاه را در این فرایند نشان دهد.
اما اگر فردیت را در معنایی اثباتیتر به کار ببریم، که البتهدر فرهنگ لیبرال غربی به این معنا به کار نمیرود، آنگاه میتوان راههایی برای جلوگیریاز بروز خشونت نیز پیدا کرد.