خلاصه ماشینی:
"خلق میمیرند زین قحط و عذاب ده ده و صد صد چو ماهی دور از آب چگونه است که تو از محنت دیگران بیغمی و به آسودگی روزگار مینهی؟مگر نه آنکه رنج یک تن رنج همه است و «بنی آدم اعضای یکدیگرند»؟ گفت:بر چشم شما قحط است این پیشم چشمم چون بهشت است این زمین من همی بینم به هر دشت و مکان خوشهها انبه1رسیده تا میان میبینم که خوشهها در معرض وزش باد صبح،مواج و رقص کنانند و گوئی که آنها را با دست خویش لمس میکنم.
از پدر با تو جفایی چون رود آن پدر در چشم تو سگ میشود آن پدر،سگ نیست تأثیر جفاست که چنان رحمت نظر را سگ نماست آنسانکه اخوان یوسف بر اثر آتش حسدی که در درونشان شعله میزد،یوسف را گرگ میدیدند!پس هنگامی که با پدر از در دوستی وارد شوی،سگی محو گشته، همچنان نقش پدری خواهد گرفت و جان کلام اینکه: چون کسی با«عقل کل»کفران فزود صورت کل پیش او هم سگ نمود پس قیامت نقد حال تو بود پیش تو چرخ و زمین مبدل شود من که صلحم دائما با این پدر این جهان چون جنت استم2در نظر هر زمان،جهان را در صورتی دیگرگون و طراوتی نو مییابم و مظاهر زیبایی و شکوه برابر دیدگان عقلم جلوه میکنند..."