خلاصه ماشینی:
حسین به بیحجابی ملیحه و لاقیدیاش نسبت به خانه و زندگی اشاره میکند و میگوید دوست دارد زنی نجیب داشته باشد.
اما حاج آقا اعتراف میکند که«چون دستش تنگ است، طبقه بالای آن خانه را اجاره داده و در طبقه پایین هم زن دوم خودش و بچهاش را نشانده است»و به همین دلیل انیس و شکوه نمیتوانند آنجا بروند، ولی میتواند آنها را به«سهدری مسجد که پشت محضر است»، ببرد.
حسین کمی بعد، تمام ناراحتیاش را سر برادرش محسن خالی میکند و میگوید بهتر است به جای کافه رفتن کار کند تا خواهر و مادرش مجبور نباشند در مسجد زندگی کنند.
»بدیهی است که چنین فردی الگویی نمیشود تا فرزندانش با مشاهده رفتار و پندارش، نسبت به اعتقادات دینی شائق شوند، او از سنت پیامبر و اجازه قرآن درباره نکاح و ازدواج مجدد نیز آگاه است و تمایل خود را برای داشتن همسر دوم به پشتوانه این احکام برآورده کرده است، اما نمیتواند نمیخواهد عدالتی را که خداوند درباره چند همسری بر آن تأکید فراوان میفرمایند، رعایت کند.
اما ببینیم حاج موسی که خود امیالش را پشت نقاب احکام شریفه اسلام پنهان کرده است، در عمل چه میکند:او ماهی سیصد تومان برای زن دوم اجاره خانه میدهد، اما خرج روزانه انیس را پرداخت نمیکند و این زن نگونبخت به بیست تومانی که حسین هر روز صبح سر طاقچه میگذارد، محتاج است.
دختری را برای ازدواج به او پیشنهاد میکند که حتی خودش هم شیوه زندگی او را قبول ندارد؛فقط میخواهد از این طریق از شرّ طلب آقا بالا خلاص شود؛که مبادا مجبور شود آسایش و راحتی خود و زن دوم را با فروش خانه الاهیه به خطر بیندازد.