خلاصه ماشینی:
این شباهتها پژوهشگر را بر آن داشت که به تحقیق در مورد دو نکته اصلی بپردازد:ابتدا اینکه ساموئل جانسون، نویسنده و منتقد نامی قرن هیجدهم نئوکلاسیسیسم انگلستان تا چه حد با ادبیات شرق و ادبیات فارسی آشنایی داشته است که سبب شده در اثرش راسلاس بر عظمت این ادبیات تا این حد تأکید کند؟دیگر اینکه این آشنایی و احتمالا تأثیرپذیری از چه طریق صورت گرتفه و سرانجام چگونه به شباهتهای ظاهری مذکور منتهی شده است؟ با مراجعه به زندگینامه و منابع تاریخی،پژوهشگر به اطلاعات جالبی دست یافت که مایه شگفتی شد،زیرا نشان از این داشت که علاقه جانسون به ادبیات شرق و ادبیات فارسی ریشه در آشنایی او با آثار ترجمه شده به زبان فرانسه و سپس به زبان انگلیسی داشته است و حتی خود به ترجمه آثاری که متأثر از آثار شرقی بوده پرداخته و از طریق مطالعه ترجمه شاردن مستشرق و ایرانشناس فرانسوی با آثار کلاسیک فارسی آشنا بوده است.
به همین دلیل، دکتر ساموئل جانسون در اثرش راسلاس از زبان ایملاک،که در واقع نمایندهء افکار و باورهای خود او است، میگوید:«کار شاعر این نیست که به فرد بپردازد بلکه شاعر باید توجهش را بر نوع( seiceps )و بر خصوصیات کلی متمرکز کند:او بنا نیست به شمارش گلبرگهای گل لاله و یا به توصیف رنگهای مختلف درختهای یک جنگل بپردازد.
»1بنابراین نویسندهء کلاسیک این احساس تعهد را میکند که جهان اطراف خود را چنان باز تاباند که چهانبینی کلاسیک سعدی و جانسون اثرش چون آینهای باشد که در مقابل جهان هستی و طبیعت قرار گرفته است.
11برانسون در مقالهء خود به این جنبه از شخصیت و دیدگاه جانسون که مبتنی بر موضوع انسان است میپردازد:«او خانهاش به یک مهمانخانه تبدیل شده بود...