چکیده:
هدف مؤلف از طرح و شرح و تفسیر این داستان،این است که انسان گمشدهای دارد و نشان گمشده خویش را هم میداند و انسان دیگری که هر چند او هم گمشدهای دارد اما او را از یاد برده است و به صرف تقلید از دیگران قانع شده و نقش یک فرد شتر گم کرده را بازی میکند و مقلدوار همان نشانیها را تکرار میکند و خود نمیداند چه میگوید؛ اما از آنجا که:دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی فروغ جستجو میتواند او را به حق رهنمون کند؛بدین ترتیب مولوی یک آشتی بین نحلههای فکری مختلف برقرار میکند.اما اگر سرانجام انسان گمشدهی خود را نیابد،نمیتواند ره به مقصد برد و البته مولوی در حین داستان،پیامهای دیگری را هم برای جویندگان حق و حقیقت بیان میکند؛ از این قرار: عشق الهی،گمشده،مسافر،شتر،وطن اصلی،نور بصیرت مذاهب، فلاسفه و متکلمین،اضداد،تقوی.اشتری گم کرده و جستیش چست چون بیایی،چون ندانی آن توست... (دفتر دوم مثنوی،ابیات 2911 به بعد)
خلاصه ماشینی:
"بنابراین دیدگان خود را خوب باز کن،نکند با دیدگان نیمه باز و خوابآلود خود منافع مادی را که در حقیقت مارند و عامل هلاکت تو،آنها را مالبینی و به آنها متمایل شوی مینماید مار اندر چشم مال هر دو چشم خویش را نیکو بمال بنگر اندر خسر فرعون و ثمود منگر اندر غبطه این بیع و سود *امتحان هر چیزی تا ظاهر شود خیر و شری که در وی است آسمانی که بود با زیب و فر حق بفرماید که«ثم ارجع بصر» یک نظر قانع مشو زین سقف نور بارها بنگر ببین«هل من فطور» چونک گفتت کاندرین سقف نکو بارها بنگر چو مرد عیبجو پس زمین تیره را دانی که چند دیدن و تمییز باید در پسند تا بیالاییم صافان راز درد چند باید عقل ما را رنج برد امتحانهای زمستان و خزان تاب تابستان بهار همچو جان بادها و ابرها و برقها تا پدید آرد عوارض فرقها تا برون آرد زمین خاک رنگ هرچه اندر جیب دارد لعل و سنگ هرچه از دزد بدست این خاک دژم از خزانه حق و دریایی کرم شحنه تقدیر گوید راستگو آنچه بردی شرح واده مو به مو دزد یعنی خاک گوید هیچهیچ شحنه او را درکشد در پیچپیچ شحنه گاهش لطف گوید چون شکر گه برآویزد کند هرچه بتر تا میان قهر و لطف آن خفیهها ظاهر آید ز آتش خوف و رجاء آن بهاران لطف شحنه کبریاست و آن خزان تخویف و تهدید خداست پس مجاهد را زمانی بسط دل یک زمانی قبض و درد و غش و غل زانکه این آب و گلی که ابدان ماست منکر و دزد ضیای جانهاست حق تعالی گرم و سرد و رنج و درد بر تن ما مینهد ای شیرمرد خوف و جوع و نقص اموال و بدن جمله بهر نقد جان ظاهر شدن این وعید و و عدها انگیختهست بهر این نیک و بدی کامیختهست چونکه حق و باطلی آمیختند نقد و قلب اندر حرمدان ریختند پس محک میبایدش بگزیدهای در حقایق امتحانها دیدهای تا شود فاروق این تزویرها تا بود دستور این تدبیرها شیردهای مادر موسی ورا واندر آب افکن میاندیش از بلا هرکه در روز الست آن شیر خورد هم چو موسی شیر را تمییز کرد گر تو بر تمییز طفلت مولعی این زمان یا ام موسی ارضعی تا ببیند طعم شیر مادرش تا فرو ناید به دایه بد سرش تفسیر کلی ابیات:ارتباطی که این ابیات با فراز قبل دارد این است که قبلا مولوی این بحث را پیش کشید که درعالم،باطل و حق به هم آمیخته است و همین باعث میشود بعضی فریب بخورند و باطلی را به جای حق بگزینند."