خلاصه ماشینی:
"انور،ضمن کار در زمینه انتشارات و ترجمه و دبیری کتاب در موسسه فرانکلین،به گروه آنها پیوست و به همکاری حسن براتلو،موفق شدند نمایشنامه بلبل سرگشته را به پاریس بفرستند و به این ترتیب، برای تئاتر نوپای ایران،اعتباری کسب کنند.
*** س-آقای انور!پیش از اینکه به گفتگو درباره«شهر قصه»،فیلم داستانی شما، بپردازیم،فکر میکنم بهتر باشد کار سینمائی شما را بررسی کوتاهی بکنیم،حداقل از طریق بحث درباره نیشدارو و بهطور کلی،کار فیلمسازی مستند.
شما چطور از این محدودیتها فرار میکنید؟ ج-در حد خالص این مفهوم،من فکر میکنم اگر سازنده،به معنی واقعی فیلمساز باشد،هر سوژهای،در هر حالتی به او بدهند، سفارشی یا غیر سفارشی،او میتواند از حدود انتظارات سفارشدهنده و تهیه کننده،دورتر برود و چیزی به وجود بیاورد که صددرصد شخصی باشد و در عین حال،صددرصد عمومی،کار ایدهآل.
س-شما،نیشدارو را که دقیقا یک فیلم سفارشی است،چگونه ساختید؟مقصودم این است که چگونه از یک موضوع کاملا عینی و عمومی،یک اثر ذهنی و تا حدودی شخصی به وجود آوردید؟ ج-میدانید که نیشدارو،به سفارش سازمان برنامه ساخته شد.
س-آنچه در این فیلم برای من اهمیت دارد کیفیت صداست در آن مثل اینکه از موسیقی، به آن صورت که میشناسیم در آن اثری نیست؟ صداها را چگونه ساختید؟ ج-برای صدا،مشکلات فراوانی داشتیم.
چیز دیگری که مرا به فیلم کردن نمایشنامه شهر قصه واداشت،آشنا شدن با ارگ بم بود.
حتی وقتی از روی یک نمایشنامه فیلم میگیرند این کار میتواند شدیدا سینمائی باشد.
اینکه میگویم گفتنش لزومی ندارد به خاطر این است که خود شما،با تجربههائی که در سینمای ایران دارید،به خوبی میدانید که فیلمها در چه شرایطی ساخته میشود.
س-مثل اینکه این اولین کار شما در محیط سینمای حرفهای ایران است."