چکیده:
نویسنده وجه تمایز سه جریان سنتگرایی، تجددگرایی و پساتجددگرایی را در موضع
آنها نسبتبه عقل و میزان توانایی آن بر کسب معرفت و میزان واقعنمایی عقل
انسان میداند. از نظر ایشان سنتگرایی موضعی مشروط نسبتبه عقل دارد،
تجددگرایی موضع پذیرش مطلق و مبتنی بر خود بسنده دانستن عقل و پساتجددگرایی
موضعی منفینگرانه نسبتبه عقل دارد.
خلاصه ماشینی:
"در عین اینکه در بین خود سنتگرایان اختلافات کمابیش فراوانی وجود دارد، ولی در عین حال سنتگرایی به معنای این است که ،نه (intelect فقط و فقط از بخش کوچکی از جهان هستی خبر میگیرد.
اما اگر شما معتقد شدید که تنها راه خبر گرفتن از جهان هستی عقل به آن معناست و مطلقا ما نیازمند رجوع به سنت نیستیم در این صورت شما تجددگرایید، مدرنیست هستید.
دیوید هیوم فیلسوف معروف انگلیسی، یکی از نکاتی که خیلی به آن توجه پیدا کرد و مدت مدیدی از عمر فکری خود را معطوف به آن کرد، این گفته قدما بود که میگفتند که بر انسان غرایز و احساساتی حکومت میکند، ولی فرق انسان و حیوانات این است که سایر حیوانات کاملا چشم و گوش بسته تابع احساسات و عواطف و غرایزشان هستند، انسان هم عواطف و احساسات و غرایز خود را نباید تعطیل بکند، ولی باید تحتحاکمیت عقل بیاورد.
ویلیام جیمز هم در واقع یک چنین سوءظنی را نسبتبه قوای ادراکی و اینکه ما دقیقا انسانهای تابع منطق نیستیم و نمیتوانیم باشیم و منطق هم این کارایی را ندارد که کل جهان هستی را به ما نشان دهد، ایجاد کرد.
2. در بررسی معرفتشناختی موضع این سه جریان نسبتبه عقل دیدگاههای متنوعی قابل طرح است، که البته در یک تقسیم عقلی و کلی به همان سه دیدگاه میرسیم که در این گفتار آمده است، لکن باید توجه داشت که در سنتگرایی تنوع مشربها بسیار زیاد است و چنانچه خود آقای ملکیان در جایی از گفتارشان دارند، ایشان به یکی از مشربهای سنتگرا اشاره میکنند."