خلاصه ماشینی:
"ازاینرو بر خلاف دیگر کشورهای اروپایی که پیدایش ایرانشناسی را در آنها باید برخاسته از نوعی نیاز ثانوی-مثلا وجوه مشترک زبانی یا فرهنگی برای تکمیل آگاهیهایشان دربارهء گذشتهء خویش-دانست،در روسیه این نیاز ناشی از نوعی ضرورت شناخت فرهنگ و تمدنهای همسایه و به انگیزهء رویارویی با خطر احتمالی یا حتی دستاندازی به آنها بوده است و در دورهء شوروی،که از یک سو اقدام مختلف در محدودهء این کشور قرار گرفتند و از سوی دیگر گرایشهای ایدئولوژیکی خاصی مطرح شد،دستاوردهای شرقشناسی روسیه میتوانست هم استیلای نظام شوروی را بر این اقوام حفظ کند و هم با تدوین تاریخ آنان مطابق الگوهای از پیش تعریف شده،این الگو دامنهء شمول بیشتری بیابد و به تدریج زمینهء جهانی شدن آن مهیا شود که در ادامهء این نوشتار به گوشههایی از آن اشاره خواهد شد.
اما از این گذشته،انتقادهای دیگری هم بر شرقشناسی شوروی وارد شده است:برخلاف اروپا که از یک سو به واسطهء باور به اروپا محوری و قرار دادن یونان در کانون تمدنی جهان باستان و دور کردن ایران از این نقش محوری و از سوی دیگر با یهودمحوری،از مسیر عدالت خارج شده و روند مطالعات را آسیب رسانده است،شرقشناسی شوروی از این دو گرایش به دور بوده و حتی این دو جریان را با دیدی انتقادی هم بررسی کرده است،با این همه خود پژوهشگران شوروی هم به گونهای از خودمحوری دچار بوده و بیشتر کوشیدهاند کانونهای تمدنی ایرانی و آسیای مقدم را در سرزمینهای قلمرو شوروی، از جمله آسیای میانه و قفقاز(یعنی حوزهء اتحاد شوروی)قرار دهند(رضا 1371:222)."