چکیده:
آنچه در ذیل آمده است، تلخیصی از مقالات مفصل نویسنده است که با
حذف حواشی و زوائد، تقدیم خوانندگان محترم میشود. یکی از ارکان نظریه
«ولایت انتصابی مطلقه فقیهان»، انتصاب است. انتصاب فقها به ولایت بر مردم در
آیات و روایات ذکر نشده، بلکه حاصل ابتکار و برداشت فقیهان از برخی روایات
است. تنها راه انتساب حکومت به دین، انتصاب حاکم از سوی شارع نیست، همین
که حاکمیتی عملا اهداف متعالی دین را پیگیری کند و قوانین آن منافاتی با شرع
نداشته باشد، حکومت دینی است. مردم از بین مؤمنان کاردان، زمامداران دینی را
انتخاب میکنند و زمامداران از مشورت فقیهان نیز همانند دیگر متخصصان در
حوزه تخصصیشان (یعنی در احکام و تکالیف شرعی) استفاده میکنند. حکومت
انتصابی بدون رأی و گزینش بشری قابل تحقق نیست.
خلاصه ماشینی:
"انتصاب در قرآن: بنابر آنچه نویسنده محترم در این باب بیان کرده است، نه تنها در قرآن مشروعیت از طریق انتصاب مطرح شده است، بلکه کلیه مناصب اجتماعی در قرآن با نصب و جعل همراه بوده است و در قرآن کریم راههای دیگری برای مشروعیت (نظیر انتخاب یا شورای حل و عقد) مطرح نشده است.
بنابراین، اولا، در کلام شیعه مسأله امامت هرگز به صورت «بیان معارف الهی» مطرح نبوده است، بلکه «ریاست در امور دینی» مطرح بوده است که مستلزم اقدامات عینی و عملی در حفظ شریعت و جلوگیری از انحرافات فکری و دینی است (2) و ثانیا؛ نزاع شیعه و سنی در این است که اهل سنت معتقدند حوزه خلافت دنیوی با حوزه مرجعیت و معرفت دینی تلازم ندارد ولی شیعه معتقد است که در هیچ دورهای (در عصر حضور یا غیبت) نمیتوان خلافت و ریاست در دین را از ریاست در دنیا تفکیک کرد.
» راستی اگر نظریه انتصاب در مقام عمل همان روش انتخابی است، پس چگونه است که استکبار جهانی در دو دهه گذشته با هزینههای بالا و اجرای پروژههای بزرگ تحقیقاتی و برگزاری سمینارها سعی در ابطال نظریه ولایت فقیه داشته و ولایت فقیه در ایران را بزرگترین دشمن دموکراسی (به تفسیر خودشان) میدانند؟ اگر حکومت انتصابی عملا با انتخاب بشری تعیین میشود، چرا برخی از روشنفکران ما در دهه اخیر همه همت خویش را بر نقد این نظریه گذاشته و از شعار «توسعه سیاسی» سوءاستفاده کرده، برافتادن نظام ولایت فقیه را اراده میکنند؟"