چکیده:
این مقاله به مهمترین تحلیلهای جدید از واقعه عاشورا که عمدتا در دهه
چهل و پنجاه مطرح شد اشاره دارد. صالحی نجفآبادی هدف امام حسین علیهالسلام را
برقراری حکومت اسلامی معرفی میکند و رخداد حادثه عاشورا را مولود حوادث
غیرقابل پیشبینی میداند. دکتر شریعتی و شهید مطهری حرکت امام را حماسی و
بر طبق منطق شهادت تحلیل میکنند. دکتر شهیدی نیز پایاننگری سیاسی را از
منطق امام علیهالسلام به دور میداند و حرکت آن حضرت را بر طبق اتمام حجت براساس
دعوت کوفیان تحلیل میکند.
خلاصه ماشینی:
"صالحی با این مقدمات میخواهد برداشت دو گروه را رد کند: نخست آن دسته از منتقدان سنی، نظیر الخطیب و طنطاوی و نجار که پا به جای ابن العربی میگذارند و قیام امام را امری نسنجیده میشمارند، و دیگر آن دسته از نویسندگان شیعه که معتقدند اعمال امام حسین علیهالسلام که طبق اراده الهی مقدر شده بود و طبق علم انحصاری امام به او رسیده بود، نه کاملا قابل فهم است و نه میباید الگوی رفتار سیاسی مردم قرار گیرد.
صالحی دلیل این واقعه را سلب مصونیت از امام در مکه و مدینه برمیشمارد؛ حال آنکه با سوابق تاریخی کوفیان و شرایط پیشآمده، پیروزی در کوفه تقریبا غیرممکن بود و ایشان میتوانست به طرف یمن برود که در آنجا طرفدارانی داشت و محمد حنیفه نیز آنجا را پیشنهاد کرده بود.
در حالیکه الگوی شریعتی از اهداف امام علیهالسلام الگویی برگرفته از دموکراسی و جامعه بیطبقه توحیدی است، مطهری به حاکمیت دین و ارزشهای والای اخلاقی و اجتماعی در جامعه نظر دارد و آنجا که شریعتی یگانه روش امام حسین علیهالسلام را پیکار خونین و انقلابی میداند، شهید مطهری روش را اصلاح اجتماعی از طریق اصل امر به معروف و نهی از منکر میداند که این اصل در هر شرایطی ابزار و رفتار خاصی را اقتضا میکند.
اما اگر منظور این است که امام علیهالسلام برای حرکت خویش و آینده قیام خود طرح و تدبیری نیندیشیده بود و صرفا به وظیفه خود در هر مرحله مینگریست، این نکته نه تنها با تدابیر دقیق امام علیهالسلام ، بلکه با سیره تبلیغی و جهادی رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم که به دقیقترین طرحها و روشهای ممکن تمسک میجست، منافات دارد."