چکیده:
آقای ملکیان در این مقاله به نقد کتاب شناخت از دیدگاه قرآن اثر شهید
بهشتی پرداخته است. به نظر ایشان، دکتر بهشتی از هشت مسأله مهم
معرفتشناسی به چهار مسأله اشارهای نکرده است و در بقیه موارد نیز صرفا بر
فهم عرفی اتکا کرده که این خود جای نقد دارد. همچنین به نظر آقای ملکیان حل و
فصل مسائل فلسفی از طریق ارجاع به قرآن درست نیست. مسائل مطرح در کتاب
همان مسائلی است که در کتابهای مارکسیستی و شبه مارکسیستی آمده است و
نوعی عملزدگی نیز در نحوه طرح مباحث دیده میشود.
خلاصه ماشینی:
"دو نقد کلی بر کتاب وجود دارد: یکی اینکه پیش فرض دکتر بهشتی در سرتاسر کتاب این است که قرآن کتاب علم و فلسفه است و بنابراین میتوان برای فیصله نزاعهایی که در میان عالمان و فیلسوفان درمیگیرد به این کتاب رجوع کرد.
چند نقد جزئی نیز وجود دارد: یکی اینکه میان شناخت سطحی و شناخت عمیق چه تفاوتی وجود دارد؟ آیا تفاوت کیفی است یا کمی؟ ظاهرا مرحوم بهشتی در باب تفاوت کیفی سخن میگویند؛ ولی از توضیحات ایشان جز شناخت کمی برنمیآید و این چیزی جز افزایش اطلاعات درباره یک موضوع نیست.
اما نکته جالب دیگر اینکه مرحوم دکتر بهشتی از سویی این دل را به هر تقدیر ابزار شناخت تلقی کرده است و از سوی دیگر بهجد تأکید دارد که «شناخت هیچ وقت انگیزه نیست.
البته این سخن به معنای نقد نکردن داشتهها و دانستههای آنان نیست؛ بلکه به این معناست که باید در مقام نقد به این نکته نیز توجه داد و گفت در آن زمان که مرحوم دکتر بهشتی به طرح مسأله شناخت پرداختند (سالهای 56 و 57)، تقریبا هیچ کار قابل قبولی، جز یکی ـ دو مورد، از اندیشمندان و دانشمندان ایرانی در این زمینه وجود نداشت.
4. آقای ملکیان در قالبی که از آن بوی انتقاد به مشام میرسد میگویند: «فضایی که این درسها در آن القا و تدریس شده است دو خصیصه چشمگیر دارد: یکی اینکه شدیدا تحت تأثیر ادبیات فلسفی و مارکسیستی و شبه مارکسیستی است و دیگر اینکه جدا عمل زده است و در تب و تاب فعالیتهای اجتماعی و سیاسی میسوزد»."