چکیده:
شاخص اصلی روشنفکری این است که منتقد و مخالف نظام فکری مسلط
بر جامعه است. در تاریخ معاصر ایران، روشنفکران را میتوان به پنج گروه
دستهبندی کرد: رمانتیکها، عقلگرایان، احیاگرها، ایمانگرایان و کسانی که در حال
گذار از مدرنیته هستند. روشنفکران دینی در سالهای اخیر به روشنفکران سکولار
نزدیک شدهاند؛ ولی این نزدیکی چندان قوی نیست.
خلاصه ماشینی:
"درست است که نگرش غالب عالمان دین و روشنفکران دینی نسبت به دین در گذشته خام و خالی از تجربههای عینی و اجتماعی بوده است و بیگمان نمیتوان و نباید پاسخ هر چیزی را از درون دین جستوجو کرد، ولی سخن در اینجاست که بسیاری از روشنفکران مسلمان در دو دهه گذشته به دلیل نداشتن شناخت ژرف و دقیق از مبانی اسلامی و فرهنگ مدرنیته، در چالش میان دین با الگوی توسعه اجتماعی مدرن، بهتدریج سنگر تفکر اسلامی را ترک کردند و به جای تبیین ریشههای چالش و ارائه راهبردهای نو برای برون رفتن از این تنگنا، به جریان گذار از سنت به تجدد تن سپردند و عملا به همآغوشی و همپیمانی با روشنفکر سکولار گراییدند.
(1) این نکته را نیز نباید ناگفته گذاشت که بدنه اصلی کارشناسی و مدیریت در حاکمیت دینی پس از انقلاب غالبا از بین روشنفکران دینی بوده است؛ ولی بنا به یک رسم دیرینه، روشنفکران همواره خوش دارند که حتی در دوران حاکمیت نیز خود را مستقل و مخالف نظام (اپوزیسیون) جلوه دهند و گناهان کرده یا ناکرده را تماما به پای دیگران بنویسند.
آقای قادری به درستی اشاره کرده است که این تقریب ریشه در جدال سنت و مدرنیته دارد و تلویحا خود اعتراف میکند که این روشنفکران دینی بودهاند که با پذیرش مؤلفههای فرهنگ سکولار گام به گام از مدعیات اجتماعی دین دست کشیدهاند."