چکیده:
هرمنوتیک، ابتدا دانش «فهمیدن متون» بود؛ ولی بهتدریج به دانش
«فهمیدن زندگی» و دانش «فهمیدن وجود» و «شالودهشکنی» مبدل شد. دو نظریه
درباره «معنا» وجود دارد که در یکی، هدف، رسیدن یا نزدیک شدن به معنای مراد
مؤلف است و در دیگری، روی هم افتادن افق معنایی خواننده با افق معنایی مؤلف
است. مسلمانان نیز باید بر مبنای یک هرمنوتیک فلسفی به قرائت متون دینی خود
بپردازند؛ کاری که هنوز انجام نگرفته است.
خلاصه ماشینی:
"تفاوت قرائتهای یک متن در جایی معنا پیدا میکند که قرائت، محقق شود و قرائت در صورتی محقق میشود که یک نظریه فلسفی هرمنوتیکی برای تفسیر یا تأویل متن وجود داشته باشد و بر مبنای آن قرائتهای متفاوت انجام شود.
هرمنوتیک فلسفی به معنای اخص (هرمنوتیک گادامر) در نظر عدهای از متألهان مسیحی، نجاتبخش الهیات مسیحی به شمار میآید؛ چون به اعتقاد آنها نظریه «تفسیر همدلانه» و «تفسیر شدن شنونده به وسیله متن» که محصول آرای گادامر میباشد، رویکرد اگزیستانسیالیستی به کتاب مقدس را ممکن ساخته است.
گرچه مدعای جناب شبستری این است که در دور هرمنوتیکی میان متن و مفسر میتوانیم بهتدریج به حقیقت متن نیز نزدیک شویم؛ اما اولا در این فرض، مدرنیته اصل و سنت فرع قرار داده شده و قطعا مقتضیات مدرنیته بر سنت تحمیل میشود؛ ثانیا در این روش هیچ تضمینی برای دستیابی به حقیقت نهفته در سنت وجود ندارد؛ زیرا هنگامی که مبنای کار را پیشفهمهای برگرفته از مدرنیته قرار دهیم، هیچ تفسیر و فهمی مغایر با مدرنیته امکان تحقق ندارد؛ بنابراین، خطاهای مدرنیته همواره به عنوان امر مفروض، خود را بر فهم تحمیل میکنند.
3. آقای شبستری ادعای خود در ابتدای کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین را در این گفتوگو بازگفتهاند: «دعوی امکان قرائتهای کثیر از متون دینی، به معنای تجویز هرج و مرج در کار فهم و تفسیر دین و صحیح دانستن همه قرائتها و..."