چکیده:
این مقاله در صدد دفاع از اعلامیه جهانی حقوق بشر و پاسخگویی به
منتقدان آن است. نویسنده با انکار مقوله «حقوق بشر اسلامی» معتقد است که در
هیچ یک از خردهفرهنگها نمیتوان به تدوین یک حقوق بشر پرداخت.
خلاصه ماشینی:
"1. تعریف آغازین نویسنده محترم از حقوق بشر به عنوان «اصول و قواعد منظم برای بسامان کردن روابط افراد یک جامعه با یکدیگر و با کارگزاران حکومت و روابط ملتها و انسانها در حوزه عمومی و صحنه بینالملل با یکدیگر» همان تعریف متداول و پذیرفته شده است؛ اما این نتیجهگیری و قضاوت عجولانه که: «برای تنظیم مکانیزم روابط اجتماعی و حقوقی ملتها و انسانها با یکدیگر هیچ سند و معیاری برای حق حیات، آزادی و انتخاب، جز اعلامیه جهانی حقوق بشر نمیتوان یافت» از دلایل و شواهد کافی برخوردار نیست.
2. ایشان مقوله حقوق بشر را امری نسبی دانسته و تصریح میکند: «حقوق انسانها در مقاطع مختلف تاریخی تابع تعریف جدیدی است که ناشی از تحولات فرهنگی و اجتماعی ملتهاست»؛ حال آنکه اندکی قبل، با برشمردن اصول اساسی حقوق بشر نوشته است: «سه اصل فوق برای همه انسانها، اعم از متدین و غیر متدین، با هر نژاد و رنگ و فرهنگ به رسمیت شناخته شده است».
ثانیا نویسنده باید نشان دهد که اگر حقوق را تابع تحولات فرهنگی و اجتماعی ملتها میداند، پس چگونه میتوان حقوق بشر را که محصول تجربه و شرایط فرهنگی و اجتماعی یک جامعه و تمدن خاص است، برای همه انسانهای دیگر نافذ و کارآمد دانست؟ چنان که ایشان نیز معترف است، حقوق بشر غربی برخاسته از دو مشخصه «عقل خودبنیاد و استقلال درونی» و «نقد سنت» است.
با این همه، این تأکید نویسنده محترم درست است که اعلامیه حقوق بشر باید به گونهای باشد که نه تنها با واقعیتهای اجتماعی و جهانی معاصر هماهنگ باشد، بلکه بتواند حتیالامکان همه انسانها را با گرایشها و عقاید مختلف زیر پوشش قرار دهد."