چکیده:
در نسبت میان سنتهای سیاسی جهان اسلام با غرب، در تاریخ فکر
معاصر شاهد سه جریان اساسی هستیم. از این سه جریان میتوان تحت عناوین
رادیکالیسم اسلامی، تجددگرایی اسلامی و سکولاریسم اسلامی یاد کرد. در جهان
غرب اساسا سکولاریسم زمانی شروع شد که غرب نه به نقد پاپ و کلیسا، بلکه به
نقد مهمترین منبع تغذیهکنندهی پارادایم مسیحی، انجیل، پرداخت. حال آنکه در
دنیای اسلام، مسلمانان به اسلامی کردن سکولاریسم پرداختند.
خلاصه ماشینی:
"اشکالی که در این نظریهها پیدا خواهد شد و ابوزید آن را با زیبایی تمام، در مقالهای به نام «زبان دینی و زبانشناسی جدید؛ قرائتی بر فکر محمد ارکون» بیان کرده، این است که متفکرانی از نوع ارکون میتوانند تفکر سنتی را به حضور بخوانند و با ابزارهای جدید آن را نقد کنند؛ اما اینها دیگر نسبتی با جامعهی اسلامی برقرار نمیکنند؛ یعنی دیگر هیچ فرقی بین محمد ارکون و مثلا جان دایر و شخصیتهای دیگر، که جزو مستشرقین هستند و از بیرون به جامعهی اسلامی نگاه میکنند، وجود ندارد.
3. تأکید ایشان بر خروج کسانی چون ارکون و طباطبایی ـ که سنت اسلامی را به کلی نادیده میگیرند و یا حتی صریحا نفی میکنند ـ از حوزهی اندیشه سیاسی اسلامی، نکتهای مهم و در خور است؛ اما انحصار جریانهای اندیشهی سیاسی در جهان اسلام به سه گرایش یادشده پذیرفتنی نیست.
» با این وصف، به عهدهی ایشان است که دقیقا نشان دهد از نظر ایشان شاخصههای رادیکالیسم اسلامی کدام است؟ آیا نقد و رویارویی با سلطهی تمدن مادی غرب و یا تلاش برای اجرای شریعت اسلامی و ارزشهای دینی در حوزهی عمومی، از مؤلفههای این جریان است؟ راستی «رادیکالیسم اسلامی» چگونه مفهومی است که بر سید قطب و جبههی نجات الجزایر و بر تفکر طالبان به یکسان قابل اطلاق است؟ آیا این عنوان همچون «بنیادگرایی اسلامی» نیست که سیاستمداران غرب برای مقابله با انقلاب اسلامی بر هر اندیشهی واپسگرا در جهان اسلام اطلاق میکنند؟"