چکیده:
در این مقاله میان اسلامگرایی و مسلمانی تفاوت گذاشته شده و به
تاریخچهی دو دهه حاکمیت اسلامگرایی در ایران اشاره شده است. در کنار آن،
پارهای حوادث سیاسی بیست سال گذشته بیان شده و نیز مقایسهای میان بینش
اسلامگرایی و بینش جدید غربی صورت گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"احکام دینی را در حوزهی امور فردی، بیشتر آداب و رسوم مذهبی یا Rituals دانستن، و در حوزهی اجتماعی، مترادف با قوانین و دستورالعملهای حکومتی دانستن و در پی تطبیق آنها با کلیهی شئون جزایی و مدنی و تجاری و امثال آنها بر آمدن، و قائل شدن به کمال و تکافوی آنها برای سعادت فرد و اجتماع، و گاه نیز با فرض پارهای اصول و مبانی دینی، استخراج تمامی مسائل جامعه را از این اصول توقع داشتن، و به این ترتیب، بناگذاشتن جامعهای دینی و سرشار از معنویت که در کلیهی امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود از دین نشئت میگیرد.
ملکم خان سادهانگارانه فقط برای اینکه حرفهای جدید مقبول بیفتد و به قول خودش برای حل مشکل اساسی ایران، یعنی استبداد سیاسی و انزوای فرهنگی که الحق هم درست دیده بود، قانونی پیشنهاد کرد که حافظ جان و آزادی و مالکیت باشد، و برای مقبول افتادن آن نیز میخواست این مفاهیم را از درون دین و به دست روحانیون عنوان کند؛ غافل از آنکه قالب دین روحانیان، خود نقشهای کامل دارد که این مفاهیم جدید متکی بر فرد انسان و خرد نقاد خودبنیاد در آن جای نمیگیرد و قرنها بوده است که دین مددکار همان استبداد با بینش خاص خودش بوده است.
آنچه مبنای حرکت این انقلاب بوده است بینش واقعنگر به دین است؛ یعنی دین را آنگونه که هست بشناسیم و به آن عمل کنیم؛ نه آنکه پیشاپیش انتظاراتی بیشتر یا کمتر از دین داشته باشیم و سعی کنیم دین را در قالب تنگ یا فراخ انتظارات خودمان بفهمیم؛ ثانیا هیچ حرکت اسلامیای را سراغ نداریم که ویژگیهایی از جمله بینش اتوپیایی که آقای سازگارا به اسلامگرایی نسبت داده است، قبول داشته باشد."