چکیده:
مردمسالاری ایدهای است که در دوران تجدد و مبتنی بر عقلانیت
انسانمدار شکل گرفته است. ازاینرو مردمسالاری دینی در مشروعیت، گسترهی
حکومت و شکل حکومت با پرسشها و ابهامهای متعددی روبهرواست. شاید بهتر
آن باشد که از «حکومت مردمی دینی» سخن بگوییم، که قابل دفاعتر و با توجه به
اصطلاحات رایج در فلسفهی سیاسی معاصر قابل فهمتر است.
خلاصه ماشینی:
"پرسشهایی که در پی طرح این مسئله پدید میآیند عبارتند از اینکه آیا حکومت مردمسالار دینی یک مفهوم اکثری است یا اقلی؟ و حوزهی این حکومت به چه میزان محدود یا گسترده است؟ و اگر مردمسالاری دینی با مفهوم اجتماع سیاسی مطابق است، بیطرفی حکومت چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟ آیا میتوان حکومتی را متصف به دینی بودن، به این معنا دانست که سیاستگذاریها و وضع قوانین آن در چارچوب یک مفهوم خاص از زندگی، (زندگی دینمدار) صورت گیرد، و در همان حال بیطرفی آن را خواستار بود؟ شکل حکومت دو جریان مهم در اندیشهی مردمسالاری بر اساس وجود دیدگاههای مختلف دربارهی میزان و نوع مشارکت شهروندان در حکومت شکل گرفتهاند: جریانی که مردمسالاری را به معنای نوعی قدرت عمومی، یعنی شکلی از زندگی سیاسی که در آن شهروندان درگیر حکومت بر خود هستند، میداند؛ و جریان دیگر که آن را به مفهوم ابزاری برای تصمیمگیری و مشروعیتبخشی کسانی که در مقاطع زمانی معین با رأی مردم به قدرت رسیدهاند، میشمارد.
مسئلهی اساسیای که در مقابل نظریهی مردمسالاری دینی قرار دارد این است که پاسخ این نظریه به پرسشهای اساسی مطرح شده چیست و در مخالفتهایی که به آن اشاره شد از کدام دیدگاه جانبداری میکند، یا چه دیدگاه جایگزینی را پیشنهاد میکند؟ آیا مردمسالاری دینی بر حاکمیت کارشناسان دین اصرار میورزد؟ اگر چنین است، آیا تمایل مردمسالاری دینی به نخبهگرایی است؟ اگر پاسخ مثبت است، با توجه به انتقادات گوناگونی که دربارهی مردمسالار نبودن نخبهگرایی از سوی مشارکتگرایان مطرح شده، هنوز هم میتوان از «مردمسالاری» دینی سخن گفت یا باید به توصیف آن به حکومت دینی اکتفا کرد؟ نگارندهی این سطور با همهی ایمانی که به نقش بنیادین مردم در حکومت دینی دارد، در اینباره که بتوان این نوع حکومت را مردمسالار خواند تردیدهای جدی در ذهن خود دارد."