چکیده:
خانم شبتاب خاوری بر این باور است که بر خلاف ادعاهای آقای نقد در
مقاله «مدرنیته و ساختار تفکر ایرانی»، اساسا چیزی به نام ساختار تفکر ایرانی
وجود ندارد و ایشان به صورت ارادهگرایانه به آفرینش این ساختار پرداختهاند.
خلاصه ماشینی:
"نخستین اشتباه بابک نقد، این است که فراموش میکند ایران یک جامعه چندملیتی است و اگر کسی بهراستی درپی شناخت اندیشه ایرانی باشد، باید به آثار مکتوب و تاریخ شفاهی دیگر ملیتهای ایرانی در درازنای تاریخ نیز توجه اکید نماید؛ برای مثال، آثار فضولی بغدادی، معجز شبستری، علی واحد، علیاکبر صابر، جلیل محمدقلیزاده در فرهنگ مردم آذری، و آثار گوران در فرهنگ مردم کرد تأثیری فراوان بهجا گذاشته است.
فریدون انسانی غیرروحانی است که فره ایزدی خود را مدیون دادگری خویش است و هرکس میتواند چون فریدون فرهمند گردد: فریدون فرخ فرشته نبود به مشک و به عنبر سرشته نبود به داد و دهش یافت این فرهی تو داد و دهش کن فریدون تویی حتی اگر تفسیر بابک نقد از شاهنامه درست باشد، باز هم داوریکردن درباره یک اثر بزرگ حماسی و آن را مبنایی برای قضاوت در مورد «ساختار تفکر ایرانی» قراردادن، خطاست.
» بابک نقد در اینجا از دو نکته غافل است: (1) شاملو خود از شاهنامه انتقاد نمیکند، بلکه با درهمآمیختن دلخواهانه تاریخ و اسطوره نسبت به فردوسی دشنامگویی میکند؛ (2) پس از اظهارنظر شاملو، بودند منتقدان و متفکرانی ایرانی که سخنان او را تکیه بر دلایل عقلی و تاریخی نقد کردند؛ بدون اینکه نسبت به این شاعر بزرگ معاصر ناسزاگویی کنند.
2. توجه خانم خاوری به وجود توطئه، حضور اندیشمندان نقاد در تاریخ ایران، مبارزاتی که با مطلقگرایی انسانهای غیرمطلق شده است، تنوع تأثیر حضور مسلمانان در جوامع مختلف که نشان از پیچیدگی تحولات تاریخی دارد، مفهوم فره ایزدی و اینکه در واقع، نوعی شایستگی معنوی است و نه امری اسطورهای و..."