چکیده:
به نظر نویسنده، مردمسالاری دینی راه به جایی نمیبرد و چارهای جز
تن دادن به اصول دموکراسی وجود ندارد. وی معتقد است تنها راه جمع میان
مردمسالاری و دین این است که بگوییم صدای مردم، صدای خداست، و هر چه مردم
در امر حکومت خواستند، همان خواست خداست.
خلاصه ماشینی:
"اختلاف آرایی که بین نظامهای حکومتی تنیده در دل اسلام از آن صحبت میشود، ما را به این نتیجه بسیار آشکار میرساند که هیچ پارادایمی یا هیچ اجماعی بر یک الگوی حکومتی واحد وجود نداشته است؛ حتی در ماجرای ثقیفه، برای نمونه، هیچ کس اشاره نکرده است که پیامبر در آنچنان نظام حکومتی، الگوهای ثابت دینی را پایه گذاشته و ارائه کرده باشد، و حتی خارج از ثقیفه و از منظر طرفداران علوی نیز نظامی که چارچوب مشخص حکومتی داشته باشد، ارائه نمیگردد.
چرا بعد از بیست سال، دنبال طرح نوعی جدید از حکومت تحت عنوان «مردمسالاری دینی» هستیم؟ آیا این نشاندهنده ناکامی و وجود تناقض در اصول قانون اساسی است؟ به عقیده من قانون اساسی، هم به جهت آرا و اندیشههای مندرج در آن دچار مشکل است و هم اینکه تفسیر غالبی که از آن ارائه شده و امروز اعمال میگردد، برای حل مسائل و مشکلات، به قدر لازم کارا نیست، و به همین دلیل، اذهان را متوجه تفاسیر دیگر و تناقضات نهفته در قانون میکند.
3. برخلاف آنچه آقای قادری و نیز مصاحبهگر مجله تبلیغ کردهاند، نظریه مردمسالاری دینی چیز تازهای نیست؛ بلکه از ابتدای انقلاب همین نظریه همواره از سوی رهبران این نظام بیان شده و در عمل نیز به کار رفته است.
مقصود از نصب، نصب شخصی نیست، بلکه نصب عام از طریق بیان اوصاف است؛ یعنی آنچه از سوی دین گفته میشود یک سلسله صفات کلی است و تشخیص و تعیین مصادیق آن به عهده خود مردم است، و این کاملا با مردمسالاری سازگار است."