چکیده:
آقای سروش معتقد به «عقلانیت حداقلی» است؛ بدین معنا که همه گزارههای ارائه
شده باید با یکدیگر هماهنگ باشند. دموکراسی در مقام تعریف، دینی و سکولار ندارد؛ ولی در
عالم خارج با مقارناتی همچون دین یا سکولاریسم همراه میشود. دموکراسی در تعریف او به
منزله تئوری ضد استبدادی و آزادی در انتخاب است.
خلاصه ماشینی:
"اشاره چنانکه دیدیم، بخش نخست این گفتوگو به مقوله عقل و عقلانیت اختصاص دارد و بخش دوم به مسئله دموکراسی و رابطه آن با دین پرداخته است.
ایشان، خود، به عقلانیت حداقلی باور دارد و آن را بدین شکل تعریف میکند: «عقلانیت حداقلی بدان معناست که هر حرفی زده میشود، کلیه اجزای آن نباید متضاد و پارادوکسیکال باشد؛ بلکه باید یک نظام هماهنگی را شکل بدهد.
این دیدگاه نه تنها با نظریه قبض و بسط و سایر دیدگاههای پیشین وی که یک دسته از معارف را بر دسته دیگر برتری میداده است، منافات دارد، بلکه امکان مقایسه معرفتشناختی میان مجموعههای فکری را ناممکن میسازد؛ چرا که از نظر عقلانی، هر گزارهای را تنها در مقایسه با پارادایم و مبادی همان علم و معرفت میتوان سنجش کرد و معیار بیرونی برای سنجش عقلانی وجود ندارد.
این تعریف، گذشته از اینکه سلبی است، ظاهرا خالی از مصادره نیست؛ چرا که «استبداد»، خود، نیاز به تعریف دارد و احتمالا آن را با تعریفی که به مفاد دموکراسی بازمیگردد، میتوان تبیین کرد.
ثالثا، بر فرض که تعریف سروش از دموکراسی کامل باشد و واقعا نشاندهنده ویژگیهای اصلی این پدیده باشد، ولی آنچه موضوع بحثی جدی است، رابطه دموکراسی و دین در عالم خارج است.
به نظر میرسد که جناب سروش برای مخالفت با مقوله «مردمسالاری دینی» و برای اصرار بر گفتههای پیشین خود، به تهافت گرفتار آمده است و نتوانسته بین مباحث جدیدی که امروزه در باب «جهتدار بودن دموکراسی» و وجود «دموکراسیها» مطرح است و آنچه پیشتر خود بیان داشته است، جمع کند."