چکیده:
نسبیگرایی معرفتی معتقد است که افراد یا فرهنگها در درون چارچوبهای خاص
خود میاندیشند و عمل میکنند و هیچگونه ارتباط یا تأثیری بر یکدیگر ندارند. این دیدگاه،
بهطور ناخواسته خشونت را تجویز میکند؛ حال آنکه بنابر دیدگاه واقعگرایی، میتوان از
طریق گفتوگو به تفاهم و تبادل ایدهها و اندیشهها پرداخت.
خلاصه ماشینی:
"اتفاقا گاه واقعگرایی یا مطلقگرایی زمینه خشونت را بیشتر فراهم میسازد و برخی با این گمان که چون حقیقت در چنگ آنان است، پس خود را محق میدانند که آن را بر دیگران تحمیل کنند و حتی با خشونت و حمایت نظامی، آنچه را حقیقت میپندارند به عنوان الگوی جهانی حقیقت، به جوامع دیگر صادر کنند.
4. ایشان در این گفتوگو چنان سخن گفته است که گویا اندیشههای مدرن عمدتا به واقعگرایی باور دارند و پستمدرنها نسبیگرا هستند؛ حال آنکه پستمدرنیسم در این جهت تنها به لوازم اندیشه مدرنیته تمسک جسته است و معتقد است که درونمایه فکر مدرن چیزی جز نسبیگرایی نیست.
ازاینرو، در فضای فکر مدرن، تقابل انداختن میان واقعگرایی و نسبیگرایی، به همان اندازه نادرست است که رویارو قرار دادن دیدگاه گفتوگوگرایی و خشونتگرایی؛ چنان که نیچه به روشنی بیان داشته است و در آغاز رنسانس، کسانی چون ماکیاول، هابز و فرانسیس بیکن هر کدام به گونهای بیان میداشتند، در مدرنیته أصالت با قدرت است و حقیقت و آگاهی ابزاری برای کسب قدرت به شمار میآیند.
ولی نکته مهم اینجاست که این برداشت با دو ویژگی زیر از ذهنگرایی یا نسبیگرایی برخی متفکران مغرب زمین ممتاز میشود: نخست، آنکه چارچوبها ـ و به تبع آن، نظریهها و گزارهها ـ همواره نسبتی با حقیقت بیرونی پیدا میکنند و با استفاده از معیارها یا سنجههایی میتوان از تقرب یا دوری یک چارچوب یا نظریه نسبت به حقیقت سخن گفت؛ دوم، آنکه هر چند حقیقت برای هر کس در همان چارچوبهای خودش قابل تعریف است، ولی میتوان با شناخت چارچوبهای دیگری، اجمالا به فهم آرا و اندیشههای وی و فهم او از حقیقت راه یافت."