چکیده:
تئوری اسلامگرایی که با یک تلقی حداکثری از دین به همراه قرائت ایدئولوژیگرای
انقلابی در سال 57 به پیروزی انقلاب اسلامی ایران منجر شد، در قانون اساسی تجلی یافت.
همه فراکسیونهای فکری در این دستگاه، تنها به دنبال اجرای همین تئوری بودهاند و ازاینرو،
اصلاحات به شکست انجامید. در فکر اسلامگراهای ما، خرد آگوستینی جای گرفته است که
سقف عقل بشر را الاهیات میداند و با خرد نقاد که گوهر دنیای مدرن است، تفاوت ماهوی دارد.
خلاصه ماشینی:
"متأسفانه در انقلاب اسلامی سعی کردیم که برای این روش، تئوری نیز درست کنیم: بگوییم مثلا ما یک نوع حکومت دینی داریم و از همه دنیا بینیازیم و به دنیا هم یاد میدهیم که چگونه باید حکومت کرد.
البته، روشن است که در جامعه ما کسانی هستند که دستاوردهای دیگران را به کلی انکار میکنند و شاید حتی شعار بازگشت به مناسبات گذشته را پیشه خود ساختهاند؛ اما، این دیدگاه را نباید به انقلاب اسلامی و جریان اصلی رهبران آن نسبت داد.
2. گذشته از مطالب پیشین که دیدگاه روشنفکران سکولار و از جمله جناب سازگارا با رویکرد اصلی انقلاب اسلامی در چگونگی مواجهه با فرهنگ غرب و علوم انسانی جدید را نشان میدهد، یک تفاوت آشکار دارد و مضمون اصلی این گفتوگو را در واقع باید بر سر این اختلاف ریشهای دانست و نه ایرادهای جزئی و ناموجه: روشنفکران سکولار تنها راه پیشرفت و توسعه اقتصادی ـ اجتماعی را در الگوی اقتصاد بورژوازی و نظام لیبرال ـ دموکراسی میدانند؛ حال آنکه انقلاب اسلامی از آغاز، هدف خویش را پیگیری یک الگوی توسعه نوین میداند که میان بهرهمندی اقتصادی و اجتماعی و مناسبات اخلاقی و انسانی یک توازن منطقی برقرار کند.
از این نگاه، میتوان گفت که تلاش جناب سازگارا و اساتید فکری ایشان در تطبیق شرایط ایران اسلامی با آنچه در تاریخ غرب مدرن رخ داده است، نه تنها با فرهنگ و ارزشهای مردم ایران منافات دارد، بلکه چنین کلیشه سازیهایی از نظر علمی نیز پذیرفته نیست."