چکیده:
حقمحوری و تکلیفمداری سنت ریشه در مبانی متافیزیکی دارد. فلسفه تجدد با
نفی نظم وجودشناسانه عالم، در حقیقت هیچ جایی برای حق باقی نمیگذارد تا بتوان آن را به
عنوان یک ارزش به حساب آورد. تکلیف در سنت به معنای پذیرش جایگاه موجودات و حدود
مجاز رفتاری آنان است. انسان واضع حق نیست و نمیتواند از این حدود وجودشناختی عالم
تجاوز کند.
خلاصه ماشینی:
"تقریر درست از مسئله، نشان میدهد که حقخواهی انسان متجدد و حقطلبی فلسفه تجدد، بر متافیزیکی بنا شده است که در بنیان، هیچ جایی برای حق در معنای حقیقی آن، باقی نمیگذارد تا به اعتبار آن ارزشی برای این نوع نگرش انسانشناسانه و فلسفی ثبت گردد.
مفهوم از دست رفتن نظم وجود از جهان و بیگانگی انسان متجدد، از یکنظر همان مشکل بیمعنایی دنیای متجدد را به وجود آورده و بیان میکند، اما از آن جهت که در اینجا مورد نظر است، از دست رفتن نظم وجود به معنای این است که وجود متضمن هیچ سخن یا پیامی برای انسان نیست؛ به تعبیر مشخصتر، در حوزه فلسفه سیاسی این به معنای آن است که معنا و مفهوم قانون طبیعی اساس و توجیه خود را از دست میدهد.
وقتی گفته میشود که نظم سنت نظم تکلیفمدار است، این بیان دیگری برای این سخن است که بگوییم نظم وجودشناسانه عالم، جایگاه موجودات و حدود مجاز رفتاری آنها را مشخص ساخته است.
به این معنا، حقمداری انسان متجدد و نظم تجدد یعنی اینکه اساس نظم تجددی و نحوه وجود انسان متجدد بر پایه طغیان در برابر خدا و طبیعت و قبول نکردن هیچ حدی بر رفتارها و نظم خاص استوار است؛ به این معناست که گفتیم این نوع حقمداری، خاص تجدد و منحصر به آن و شایسته است که چنین باشد و اهل سنت لحظهای غبطه آن را نخورند یا در طلب اثبات آن برای سنت نباشند که نه تنها هیچ ارزشی ندارد، بلکه تناقضی اساسی را به درون سنت میآورد."