خلاصه ماشینی:
"در بخش دوم بحث میگوید: عدهای میکوشند که اسلام را فقط در جنبه لاهوت منحصر نمایند و جنبه ناسوتی را به مردم واگذار نمایند مثل آنچه در مسیحیت اتفاق افتاد که در نهایت به «عقل جمعی» تن در داده و اسلام را از گردونه فعالیت در بعد اجتماعی و سیاسی بیرون نمایند و از همین جا کلید عرفی شدن فقه یا دین را زده، دو تفسیر از آن کردند که هر دوی آن نتیجه یکسان دارند و آن قطع ریشه دین در ساختار جامعه است.
در بخش دیگر مقاله اشاره میکند که؛ قوانین اسلام گوهر و صدفی دارد که تا رستاخیز ثابت است و مطابق فطرت انسان میباشد و دین جز سعادت بشر چیز دیگر نمیخواهد ولی صدف دین تابع شرایط زمان و مکان است و اسلام پیوسته خواستار عزت و استقلال مسلمانان بوده و هست، اسلام خواستار سعادت انسان در سایه تعلیم و تربیت است و آخر آنکه گروهی متخصص با عامل اجتهاد و تلاش درصدد تأمین نیازمندیهای دینی در هر عصر میباشند هر چند عدهای از این موضوع غافل هستند."