خلاصه ماشینی:
"وی در بخش خطر بیمعنایی و غفلت از امر قدسی میگوید: سنت دست نخورده نمیتواند با مدرنیسم کنار بیاید و ایشان روشنفکری دینی به سبکی که در اندیشه شریعتی و سروش ظهور کرده، قبول ندارد و بازگشت شریعتی به سنت را در لایه و سطحی میداند که در دراز مدت کارساز نیست.
ایشان میگوید: اما تناقض در پروژه روشنفکری دینی را میتوان با دو زبان بیان کرد: (زبان اجتماعی و زبان فلسفی).
در امر اجتماعی عدم توسعه، مشکل استبداد و نجات از انحصارگرایی روحانیت در فهم دین مسایلی هستند که دو روشنفکر یاد شده به آن پرداختند ولی هر دو از «معنا» غفلت کردند یعنی گرایش جهان و حاکمیت نهلیسم خطر جدی بشر امروزی است در حالی که خطر بیمعنایی از آفتهای موجود در بخش اجتماعی مهمتر از نهلیسم است.
سکوت شریعتی و سروش را سبب بحران معنا میداند و راه برون رفت از آنرا خود فهم بحران و نکته دوم را پروژه اجتماعی معرفتی جانشین میداند."