چکیده:
نویسنده با تبیین نظریه مهدویت و برشمردن ویژگیهای جهان حاضر کوشیده
است تا میان تئوری جهانیشدن و مسئله مهدویت سازگاری به وجود آورد و در این راستا
میگوید تئوری جهانیشدن و همچنین رسالت عمومی ادیان، ظهور مصلح جهانی نیز به
عنوان فلسفه تاریخ ادیان، امری قابل توجه است. از نظر نویسنده، ادیان باید ویژگیهای
عصر جدید را منطبق بر سنتهای تاریخی خویش تفسیر کنند.
خلاصه ماشینی:
"ادیان اگر از نظریه اصلاح جهانی و یا نظریه مهدویت دفاع میکنند، به این معنا نیست که رسیدن به آن آرمان دیرینه، بر اساس جبر تاریخ یا بدون اراده و نقش انسانها تحقق مییابد، بلکه ادیان با توجه به نگاه خوشبینانه و مثبت به آینده، بر این باورند که سرانجام انسانها پس از تجربه بسیاری از نگرشها و پشت سر گذاردن مراحل تاریخی و پدیدههایی که تصور میشد برای انسانها خوشبختی و جامعهای ایدهآل را به همراه میآورند ـ اما موجب جنگ و خونریزی و ظلم شدهاند ـ سرانجام به این نقطه خواهند رسید که باید انسانی وارسته و آسمانی میان آنان حضور داشته باشد تا ارمغانآور صلح و همزیستی باشد.
اما میتوان به دلیل دیگری نیز اشاره نمود و آن نیاز به تحقق یافتن آمادگی عمومی برای پذیرش مصلح جهانی است؛ زیرا امام مهدی(عج) فقط برای تصحیح زندگی شیعیان ظهور نمیکند، تا معتقد باشیم ظهور ایشان تنها نیازمند آمادگی شیعه میباشد، بلکه خداوند، آخرین منجی و راهنمای خود را به عنوان آخرین حکومت نجاتبخش و در بهترین شرایط جهانی خواهد فرستاد.
سزاوار است در عصر جدید، دکترین مهدویت، به عنوان مدل و الگوی منحصر به فرد ادیان به ویژه اسلام در کنار تئوریهای افراطی همچون مک لوهان، آلوین تافلر، هانتینگتون، فوکویاما و دیگران مطرح گردد؛ همانطور که با مطالعه متون دینی این امر اثبات میگردد که در ادبیات دینی، نظریه مهدویت تنها الگوی موجود درباره فلسفه تاریخ میباشد."