خلاصه ماشینی:
"همین نظر را مورخ مشهور هشام بن کلبی(متوفی 204/819)(تاریخ ادبیات عرب، ج 1، ص 5-144)، بین قرن دوم تا سوم/هشتم تا نهم با کمی احتیاط بیان میکند و میگوید(اغانی، ج 2، ص 4، س 4):به من گفتهاند که داستان مجنون و شعر او را جوانی از بنی امیه سروده که دختر عموی خود را دوست میداشت ولی اکراه داشت روابط خود را با او آشکار سازد، لذا داستان مجنون را ساخت و اشعاری سرود که مردم از مجنون روایت میکردند و بدین ترتیب آنها را به اسم مجنون جا زد.
در اواسط قرن سوم/نهم جاحظ خیلی دقیق و بدون توجه به مسئله نویسنده، از این مطلب یاد میند(اغانی، ج 2، ص 8، س 10-9):«شعری نیست که گویندهاش ناشناس در ان سخن از لیلی بیاورد، و مردم آن را به مجنون نسبت بدهند و هیچ بیتی که در آن سخن از (یک)لبنی باشد، به قیس بن ذریح منسوب نگردانند»کمی بعد شعر شناس مشهور ابن معتز (متوفی 296/908)چنین بیانی میآورد(طبقات الشعراء، چاپ عباس اقبال، ص 34، س 14-13):«مردم ساده و احمق اصرار دارند که اشعاری را که دارای معانی ساده است به ابونواس منسوب کنند».
ابیات مجنون در اشعار معاصرینش اگر بررسی وقایع تاریخی و جغرافیایی هیچ مانعی به وجود نیاورد که ما داستان مجنون را مربوط به اواخر قرن اول/هفتم و در نواحی مرکزی عربستان بدانیم، در این صورت یک مسئله مهم که متأسفانه شاید مهمترین مسئله باشد باقی میماند که آیا اصولا اشعار مجنون با تصویر عمومیی که شعر عربی آن زمان در محیطی که مجنون بدان تعلق دارد، عرضه میکند، متناسب است؟خود همین پرسش به اندازه کافی پیچیده است، ولی امروز ما در پاسخ آن نه تنها دلایل کافی در دست داریم، بلکه کارهای اساسی هم در این مورد شده است."