خلاصه ماشینی:
"سهروردی مانند ابن سینا روش مشائی را کاملا رد نمیکند، بلکه آن را برای صرف مقاصد حکمت بحثی کافی میداند، اما برای مقاصد والاتر«حکیم الهی» ناکافی است، حکیمی که برای به هم پیوستن حکمت بحثی و شهودی(ذوقی)از این روش باید در گذرد و بدین وسیله وحدت و ثبات«حکمت باستانی»را تأمین کند، که مبادی آن را در نوشتههای ارسطو، افلاطون، هرمس و دیگر طرفداران حکمت غربی(یونانی)و جاماسپ، فرشاوشتر 1 ، بوذرجمهر (بزرگمهر)، زرتشت و دیگر حکمای شرقی(ایرانی)دارد.
فهرست کامل حکمای باستانی که در حکمة الاشراق(نگاه کنید به: OEuvres philosophiques et mystiques, هدف اصلی ما در مقاله حاضر شرح انتقادهای اصلی سهروردی از حکمت مشائی یا روش استدلالی است که مدافعان ان ادعا میکننند که از خود ارسطو اخذ کردهاند، و به نظر سهروردی به غلط آن را به ارسطو نسبت دادهاند، ولی معلم اول، چنان که او شخصا در مکاشفهای به یادماندنی در «جابرصا»به سهروردی اطمینان خاطر میدهد در این باره به کلی بی تقصیر است.
3 این دو نقد کلی از مشائیان مسلمان 4 را به نحو ذیل میتوان خلاصه کرد:(الف)حکمت بحثی که پیروان فلسفه مشائی به کار بردهاند حکمت حقیقی ارسطو(که مقصود از او راسطوی اثولوجیای منحول یعنی افلوطین است)یا حکمت حکیمان باستان یونان و مشرق زمین نیست؛(ب)این حکمت برای تحصیل غایات عالی مناسب نیست مگر این که با حکمت شهودی تصوف در آمیزد.
11 سهروردی به تفصیل قابل ملاحظهای بر کاستیهای دیگر نظریه مشائی جوهر، به عنوان این که با وجود یکی دانسته شده تأمل کرده است، با این قصد آشکار که نشان دهد که این نظریه به نحو چارهناپذیری مبهم و حتی بالذات متناقض است."