چکیده:
در این نوشتار،غم و درد و اساب آن در دیوان کلیم کاشانی مورد بررسی قرار گرفته است.تحقیق دراینباره،ما را با شخصیت و آراء و اندیشههای این شاعر آشنا میسازد.علاوه بر آن از جامعهء عصر کلیم و طرز تفکر غالب زمان او آگاه میشویم.کلیم، شاعر دل سوخته و پردردی است.روح مواج و حساس او گاه از فراق یار نالان میشود، گاه از جور زمانه،زمانی از بخت و طالع نامیمون خود فغان میکند و زمانی دیگر از غربت و بیکسی فریاد بر میآورد.فقر،در عین حال که مایهء فخر اوست،گاه موجب شکوهاش میگردد.گذشت سالیان،قوای جسمانی او را ضعیف ساخته و درد پا و سستی دست، تب و جرب امان را از او ربوده است.اینها دردهای شخصی و فردی اوست که برخی از آنها ریشهء اجمتاعی نیز دارد.اما افزون بر اینها،کلیم از اجتماع خود نیز دل پرخونی دارد. جامعهای که در آن خزف بازار لعل را شکسته است،مردمش درخت مردمی را خشکاندهاند و در عوض درخت زهد ریایی سر برافراشته،سبز و با طراوت است،همگان در سایهاش غنودهاند و کس از میوهء سخن یاد نمیکند و همهء اینهاست که سبب میشود شاعر اینگونه ناله برآرد که:دست و دل تنگ و جهان تنگ خدایا چکنم من و یک حوصلهء تنگ به اینها چکنم (دیوان:242)
خلاصه ماشینی:
"به نظر شاعر اگر به سبب طینت بد مردم عصر او شیر در بدن مادران دوباره تبدیل به خون شود1،جای شگفتی نیست: ز بد نهادی ابنای این زمان چه عجب که شیر باز شود خون به طبع مادرها (دیوان:29) کلیم میگوید اگر ابر از نهاد ناپاک مردم آگاه بود به جای باران،تیر و پیکان بر سر آنان نازل میکرد: ابر اگر از طینت اهل جهان آگه شود قطرهسازی را بدل سازد به پیکان ساختن (دیوان:652) شاعر پس از سالها صرف وقت و تجسس دریافته است که مردم زمانهاش دارای ظاهری خوب و مصفا اما باطنی خشن و کدر هستند: باطن خلق دو رو سوهان و ظاهر آینه است عمرها جاسوسی ابنای دنیا کردهام (دیوان:522) و اینجاست که کلیم به رمز آسودگی نابینایان پی میبرد: بس که نادیدنی از مردم دنیا دیدم روشنم گشت که آسایش نابینا چیست (دیوان:611) بنابراین به اعتقاد شاعر در روزگار او متاع مردمی نه کمیاب بلکه نایاب است: همه حکایت مردم گیا2فسانه شمار گیاه مردمی از خاک برنیامده است (دیوان:99) مضمون بیت فوق،انسان را به یاد ابیات زیر از مولانا میاندازد: دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو ودد ملولم و انسانم آرزوست -------------- (1)."