چکیده:
علیرغم اختلاف نظرهایی که در منابع وجود دارد به نظر میرسد اسلام از قرن اول
هجری قمری به تدریج به سرزمین غوره راه یافت و امرای غور برای حفظ موقعیت خود نه
تنها اسلام را پذیرفتند، بلکه در ترویج آن نیز کوشیدند و به سبب سیاست تساهل مذهبی
آنان پیروان فرق گوناگون مذهبی از جمله کرامیان، شافعیان، حنفیان، اسماعیلیان و
حتی یهودیان و بوداییان در قلمرو ایشان زندگی میکردند.و دربار امرای غور، مرکز
گفتوگو و تبادل نظر بین علمای فرق مذهبی شده بود و به استثنای یکی دو مورد از
برخورد نسبتا خصمانه امرای غور با کرامیه و اسماعیلیه آن هم در زمان محدود، گزارشی
از برخورد خصمانه سلاطین با پیروان مذاهب در غور به ما نرسیده است.غوریان تحت عنوان
جهاد با کفار مکرر به هندوستان حمله کردند و با حفظ فتوحات خود از پایهگذاران
حکومت مسلمان در هندوستان شدند.
خلاصه ماشینی:
"میرخواند هم در این مورد ابیاتی را از مبارکشاه شاعر دربار غیاث الدین نقل کرده که ما به سبب اهمیت، آنها را در اینجا نقل میکنیم: به اسلام در هیچ منبر نماند که بر وی خطیبی همی خطبه خواند که بر آل یاسین به لفظ قبیح نکردند لعنت به وجه صریح دیار بلندش از آن شد مصون که از دست آن ناکسان بد برون از این جنس هرگز درو کس نگفت نه در آشکارا نه اندر نهفت نرفت اندر و لعنت خاندان برین بر همه عالمش فخر دان همین پادشاهان با دین و داد بدین فخر دارند بر هر نژاد (27/ص 103 و 5/ص 259) مطالب فوق مورد توجه مورخان متأخر قاضی منهاج السراج نیز قرار گرفته و از معاصران، استاد مطهری هم در کتاب ارزشمند خود خدمات متقابل اسلام و ایران، بدانها استناد کرده است(25/ص 389-388).
ما برای رد این مطالب دلایلی قطعی در دست نداریم، فقط میتوان ادعا کرد که مورخان قبل از قاضی منهاج السراج به آنها اشارهای نکردهاند، به همین سبب تا حدودی در مورد صحت اظهارات وی دچار تردید میشویم و ناخودآگاه این سؤال به ذهن ما خطور میکند که چرا غوریان علیرغم این همه علاقه به خاندان علی(ع)به مذهب شیعه نگرویدهاند و برای گسترش آن همتی به خرج ندادهاند؟تنها چیزی که در اینجا میتوان بیان کرد این است که غوریان همانگونه که تبار خود را به سلاطین پیشدادی ایران میرساندند و بدان افتخار میکردند، خواستهاند که تشرفشان به اسلام را به شخصیت بزرگی همچون علی(ع)نسبت دهند و از این طریق نیز افتخاری کسب نمایند که این امر میتوانست آنها را در حیات سیاسی و نظامیشان کمک نماید."