چکیده:
«تأویل یکی از اصلیترین فرایندهای تفکر انسان است.فیلون در سنت یهودی، اوریگنس
و اگوستین در سنت مسیحی و ابن عربی و ملاصدرا در سنت اسلامی از جمله نمایندگان
برجسته تفکر تأویلیاند.نگارنده در این مقال، ضمن تبیین کارکرد ممتاز«تأویل»و اثبات اعتبار معرفتی آن،
به بررسی و تحلیل جایگاه«تأویل»در نظام فکری ملاصدرا را پرداخته است.لازمه شناسایی
این بعد از اندیشه صدرایی که اینک بهصورت یک تحقیق علمی ارائه میشود کاوش در
بنیاد تفکر ملاصدرا است؛زیرا در گزارش سرراست اندیشه او این بعد نمایان نمیگردد.نخستین راهگشا در این باب تحلیل نگاه ملاصدرا به «حقیقت»است.تلقی ملاصدرا نسبت
به«حقیقت»با آنچه پیشینیان بهنام مطابقت ذهن با واقع میشناختند تفاوت ماهوی دارد.دومین راهگشا در این باب، این است که بدانیم نگاه ملاصدرا به«انسان» -بهعنوان
یگانه موجودی که بهسوی«حقیقت»مفتوح است-چگونه است.تلقی ملاصدرا از«حقیقت»بهعنوان«ظهور و انکشاف»و از«انسان»بهعنوان موجودی که
ماهیت معینی ندارد و در سیر تکاملی خود(براساس حرکت جوهری)میتواند با مراتب هستی و
بطون قرآنی(براساس قاعده اتحاد عاقل و معقول)متحد گردد، منشأ پویش و خلاقیت در
پذیرش فهمهای گوناگون از «حقیقت»است.
خلاصه ماشینی:
"بدینمعنا که«حقیقت»به هیچ وجه به صورت تمام و کمال جلوه خارجی پیدا نمیکند، بلکه هر نمودی متضمن بودی است، هر ظاهری، باطنی دارد و عمل تأویل یا تفسیر باطنی و معنوی بهمعنی رفتن از ظاهر به باطن و نیل به حقیقت هر چیزی(کشف المحجوب)است.
در هستیشناسی تأویلی بین کتاب نفس(انسان)و کتاب تکوین(عالم)و کتاب تدوین (قرآن)تطابق و هماهنگی کامل وجود داشته(14/ص 162)و مراتب وجودی هر یک متناظر با دیگری بوده(13/ج 4، ص 166)و احکام هر یک درباره دیگری جاری است، بهگونهای که انکشاف و علم به مرات هستی و عوالم وجودی در گرو انکشاف و علم به مراتب وجودی خود انسان است(13/ج 2، ص 289-274).
در این نگاه انسان بهعنوان موجودی که ماهیت معینی ندارد، در سیر تکاملی خود(براساس حرکت جوهری) میتواند با مراتب هستی و بطنهای قرآنی(براساس قاعده اتحاد عاقل و معقول)متحد گردد و به عالم عقلی شبیه عالم عینی بدل گردد.
دومین راهگشا در باب کاوش بنیاد فلسفه صدرایی در مسأله تأویل، این است که بدانیم نگاه ملاصدرا به«انسان»بهعنوان یگانه موجودی که شناخت حقیقت برای او مسأله است، چگونه است.
این اعتقاد مبتنی بر چند پیشفرض است، یکی اینکه قرآن یک متن معمولی و سرراست نیست بلکه ظاهر و باطنی دارد و باطن او نیز باطنی است؛تا هفت و یا هفتاد بطن که دلالت بر کثرت و تعدد مراتب و بواطن دارد.
ه)انسان بهعنوان یگانه موجودی که دارای ماهیت خاصی نبوده و همواره بهسوی حقیقت مفتوح است، در سیر تکاملی خود(براساس حرکت جوهری)و با اتحاد با مراتب هستی(براساس قاعده اتحاد عاقل و معقول)میتواند از ظاهر عبور کرده و به باطن برسد."