چکیده:
شناخت و گسترش بینش و درک بشری از طبیعت، جامعه و انسان طی چهار قرن گذشته با
تحولات جدی در حوزه معرفتی و شناختی روبهرو بوده است. درک این نوع تحول و تغییر
نگرش از سوی فلاسفه علم و مورخان علم و جامعهشناسان علم بهطور جدی دنبال شده
است.برخی از متفکران در تحلیل روند دگرگونیهای شناخت علمی بر این نکته تأکید دارند
که علم ذاتا سرشتی محافظهکار و سنتگرا دارد و تغییرات انقلابی در آن حادثهای
مقطعی، موقتی و حتی استثنایی است.برخی دیگر معتقدند علم سرشتی پویا و خلاق دارد و
از طریق انقلاب شناختی تحول مییابد.این مقاله با تأکید بر رهیافت شناختی به تحلیل
معرفت علم تجربی، مراحل تحول و دگرگونیهای آن میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"مسأله این دسته از متفکران این بوده است که: 1-آیا پیشرفتهای علمی فرایندی انباشتی و تراکمی بوده یا فرایندی انقلابی داشته است؟ 2-آیا علم ذاتا سرشتی محافظهکارانه و سنتگرا دارد و خلاقیت و نوآوری و تغییرات انقلابی در آن حادثهای مقطعی، موقتی و حتی استثنایی است؟ 3-آیا علم سرشتی پویا و خلاق دارد و از طریق انقلابهای شناختی دایما در حال تحول و دگرگونی است؟ از میان جامعهشناسان، ماکس وبر، رابرت مرتن، میتروف، میشل پولانی و رندال کالینز هریک به شیوه خاص خود این سؤالات را پاسخ دادهاند.
از سوی دیگر برنارد کوهن ضمن پذیرش اندیشه محوری انقلاب در تفکر، فرایند پیشرفتهای انقلابی در علم را بهطور مبسوط در ابعاد تاریخی آن در حوزههای گوناگون علوم بشری تحلیل کرده است.
او ضمن پذیرش اندیشه محوری توماس کوهن(انقلاب به معنای طرد یک شاخص و قبول یک شاخص جدید)به تدوین و تدقیق ابعاد انقلاب علمی، معنا و مفهوم آن و مراحل انقلاب در علم میپردازد و براساس این چارچوب نظری است که وی در دورههای تاریخی از قرن هفدهم تا بیستم به تحلیل انقلابهای علمی و تشریح چگونگی تکوین معرفت علمی میپردازد.
نکته دیگری که در نظریه برنارد کوهن باید اشاره شود این است که برنارد کوهن در توضیح مستوفای مراحل و دورههای انقلابی، تحولات فکری و شناختی از قرن هفدهم تا قرن بیستم بهطور دقیق و موشکافانه کاملا موفق بوده است، اما در تحلیل عوامل اجتماعی و اقتصادی که موجب تحولات معرفتی شدهاند کاملا ساکت است."