چکیده:
در پرتو تأملات فلسفی و دیدگاههای جدید در باب انسان، مقوله آزادی معنای دیگری
به خود گرفته است، و نظریههای موجود درباره آزادی نابهنگام (citsinorhcana)
شدهاند.در این نوشتار، پس از مروری گونهشناسانه بر نظریههای آزادی، آرای
مارتین هایدگر در باب آزادی مورد بررسی قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"هابر ماس از یکسو قایل به فرایند تکاملی برای آزادی است و از سوی دیگر معتقد است که سوژه انسانی از طریق فرایند تعاملات اجتماعی، که در گفتوگوی معطوف به اقناع و وفاق تجربه میشود، میتواند به خودبنیادی (ymonotuA-tiekgidnuM) نایل آید:آزادی تفاهمی فقط بین کسانی وجود دارد که خواهان رسیدن به فهم مشترک درباره چیزی هستند و از یکدیگر انتظار دارند که درباره مدعاهای هنجاری اتخاذ موضع کنند(119 p :10).
در حالت دم دستی، عالم زندگی و آنچه در آن هست، بدانسان که برای مقاصد آدمی هست وجود دارند: «اینکه این چیز معین که دم دست است چه میتواند باشد، پاسخ تفسیری خود را از این میگیرد که برای چنین و چنان مقصودی است.
با توجه به اینکه آدمی هیچگاه تا قبل از مرگ خود تمامی آنچه هستی او باشد نشده است، این امکان برای او وجود دارد که براساس این تجربه فرادستی از حصار عالم پیرامون که او را آنگونه که او خود در آن مدخلیتی نداشته ساخته است«برون»آید (sisats-kE,tsixe) و خود تعیینکننده هستی خود یا«چگونه بودن»خود بشود.
اما نکته این است که امکان چنین وجهی در شناخت، تنها زمانی حاصل میشود که حضور در مقامی قرار گیرد که امکان گشودگی وجود فراهم آید:آزاد کردن خویش برای سمت و سویی پیونددهنده صرفا با آزاد بودن برای گشودگی در قلمرو باز ممکن است.
بدینسان، هایدگر فلسفه حضور(بودن به معنای حال و موجود)را نفی میکند و اصالت را به نیست، یعنی آنچه(هنوز)هست نشده است، و نیز به معنی آنچه به غیر از صرف موجودات است میدهد."