چکیده:
گستره مدرنیزم در ادبیات جهان به عنوان دستاورد فراگیر آغاز قرن بیستم، بر
ادبیات معاصر فارسی و ذهن روشن بین بنیانگذار آن یعنی نیما یوشیج اثر میگذاد.حاصل
این تأثیرپذیری و بینش جدید، پدید آمدن شعری است که به صورتی ژرفتر به درک انسان
معاصر با ارزشهای نو، همت گماشته است و برای این ادراک تازه، ناگزیر طرحی نو در
انداخته که مستلزم کنار نهادن شیوههای بیان سنتی و نفی ارزشها و بینشهای کهن
است.با این حال به نظر میرسد این دگرگونی و تازه نگری، در تمام وجوه شعر نیما
یوشیج به یکسان رخ ننموده است و در پارهای موارد، شاعر نتوانسته خود را از قیود
فکری و شیوههای اندیشهورزی کهن برهاند.بویژه از موارد قابل توجه میتوان بر طرز
نگرش و زاویه دید او نسبت به زنان، انگشت نهاد.به اعتقاد نگارنده، شعر نیما در این
مورد به هیچ وجه متناسب با فضای نو و پوپایی فکری او متحول نشده است و شاعر، همچنان
با نگاهی سنتی و کهن به زنان و مسایل آنان نگریسته است.در این نوشتار مجموعه اشعاری
که در آنها به نحوی زنان و مسایل آنها مطرح شده، مورد بررسی قرار گرفته که در تحلیل
نهایی به پنج دسته کلی تقسیم شده است:الف.زن همچون معشوق ب.زن بعنوان همسر و مادر ج.زن منتظر د.زن اسطورهای ه.زن
فتنهگر.در یک بیان کلی و با توجه به مباحث مطرح شده در هر مورد، میتوان گفن که در عمق
ذهنیت شاعر، تحرک و تغییر اساسی در مورد زنان صورت نپذیرفته است و نگاه او که در
سایر وجوه انسانی بسیار پیشرفته و روشننگر است، در این مورد خاص عقب مانده و
واپسگرا تلقی میشود.
خلاصه ماشینی:
"در هر حال اساس این مقاله بر نبودها و به سکوت برگزار شدهها نیست که خود مجالی دیگر میطلبد، برعکس کوشش بر آن بوده است تا با تکیه بر اشعار صمیمی و صادقانه نیما و از رهگذر گفتهها و سرودههای این انسان گراترین شاعر معاصر، جوهر تفکر او در مورد زنان ارزیابی شود و باز از همین رهگذر به رگههای عمیق ذهنت مردانه که در بن فرهنگ ما و در لایههای تو در توی آن نفهته شده است، دست یافت.
او حتی با آنکه چند شعر به یاد پدر خود، پدر(235)، روز بیست و نهم(408)، از عمارت پدرم(419)، پانزده سال گذشت (293)و نیز شعری برای پسرش(پسر، 122)سروده، شعری اختصاصی برای مادر در دیوانش یافت نمیشود و تنها یک سطر از شعر بلند شصت و چهار سطری پدرم، به مادر اختصاص یافته است آن هم پس از توصیفی درخشان از پدر:من مسلح مردی میدیدمسلبت آویخته، بر دست عصانقش لبخندش بر لب هردمکه میآمد تن خسته سوی ماو مادر در برابر این تصویر قدرتمند، چنین توصیف میشود:مادرم جسته، میافروخت چراغ(237)در انتهای همین شعر نیما یوشیج یک بار از همسرش عالیه خانم نام میبرد؛به این ترتیب که در ساخت روایی شعر در بند آخر، خواننده در مییابد که آنچه تا کنون خوانده یادآوری خاطره پدر در ذهن شاعر است و اینکه که فضای شعر دیگر بار به زمان حال منتقل شده است، شاعر همسر را جانشین مادر میکند و میگوید:کاش[پدر]میآمد از این پنجره، منبانگ میدادمش از دور دنیابا زنم عالیه میگفتم:زنپدرم آمده در را بگشا(238)در شعر جذاب روز بیستم و نهم که سالها بعد به یاد پدر سروده شده، دیگر از مادر خبری نیست و همان یک سطر نیز به او اختصاص ندارد، در عوض همچون بند پایانی شعر پدر، همسر که با عمومیترین عنوان یعنی زن نامیدهشده است، ایفای نقش میکند."