چکیده:
در ادبیات فارسی کهن، ادبیات نمایشی به عنوان یک نوع مستقل ادبی وجود ندارد؛ولی
جنبههای نمایشی در دیگر انواع ادبی، به چشم میخورد.در مقاله حاضر، نخست تعریف
نمایش و سپس وجوه تمایز آن از ادبیات، براساس مفهوم تماس در نظریه ارتباطی رومن
یاکوبسن و به شیوه مباحث فلسفه ادبیات، ارائه شده است.آنگاه براساس نمونههای منظوم
و منثور و بررسی ویژگیهای نمایشی آنها، استدلال شده است که زبان، خاصه در اشکال
متکامل خود، به طور طبیعی تا حد زیادی جنبه نمایشی دارد.بر همین اساس، در پایان،
نتیجهگیری شده که اگر از این دیدگاه به آثار ادبی فارسی نگریسته شود، جنبههای
نمایشی، نه تنها در ادبیات داستانی؛بلکه حتی در ادبیات غنایی نیز دیده میشود.
خلاصه ماشینی:
"برای مثال، شاعر توانایی چون حافظ، خو را نقاش میخواند و میگوید که مانی-پیامبری که معجزهاش نقاشی است-از او سر مشق میخواهد: اگر باو رنمی داری رو از صورتگر چین پرس که مانی نسخه میخواهد زنوک کلک مشکینم (حافظ، 287:1371) از طرف دیگر، نمونه بارز ارتباط ادبیات و هنر را، در آثار«نقاش-شاعرانی»چون میکل آنژ و ویلیام بلیک یا سهراب سپهری و سیاووش کسرایی که شاعرانه نقاشی کرده و نقاشانه شعر سرودهاند، میتوان به خوبی مشاهده کرد؛ اما این در نمایش است که ادبیات و هنر به طور کامل درهم آمیخته میشود و از امتزاج آنها آثار(ادبی-نمایشی) شعرای بزرگی چون شکسپیر، کورنی و راسین پدید میآید.
از دیدگاه نظریهپردازان ادبی، تماس جایگاه ویژهای ندارد؛زیرا جز در نمایشنامه، به طور معمول[تماس]از طریق واژه چاپ شده انجام میگیرد»(سلدن، 7:1372)؛اما مطالب این مقاله نشان خواهد داد که حتی در مورد ادبیات غیر نمایشی نیز توجه به مفهوم تماس اهمیت دارد؛زیرا با دقت بیشتر میتوان دید که هیچکدام از انواع ادبی را نمیتوان کاملا عاری از جنبههای نمایشی دانست.
ورود در این بحث طولانی، از حوصله این نوشتار خارج است؛اما شاید در فرصتی دیگر، براساس مقدمات و نتایج مقاله حاضر، بتوان نشان داد که اعتقاد یاد شده را باید چنین اصلاح کرد که وجود اندیشه توحیدی در فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام، در کنار سایر عوامل نمایش را به سر ریز شدن در ادبیات سوق داده که خلق و نقل آن از زبان شخص واحد، آن را با آموزه توحید هماهنگ کرده است."