چکیده:
زبان مادری محمد اقبال، پنجابی و زبان ملی او اردو بود.با این همه زبان شعری
او، زبان فارسی است.اینکه چرا او زبان فارسی را به عنوان زبان هنری خویش برگزید،
موضوع این مقال نیست؛همین قدر باید گفت که هر چه هست، او در آینه این زبان آنچنان
تصاویری نشانده که در پرتو آن، نام و پیامش جهانی شده است.
شعر اقبال از دید معنا تاکنون بارها و بارها بررسی شده است.آنچه در این میان جای
بحث بیشتری دارد، ساخت شعر او است.ساختار اثر ادبی، مجموعهای پویا و درهم تنیده
است که محتوایی دارد و با آن محتوا نسبت درونی یافته است.بنابراین، پرداختن به کلیت
متن ادبی و شکل و صورت آن، امری ضروری مینماید.
بیتردید، وزنهای عروضی متناسب، قافیه، ردیف، تکرارهای موسیقایی، تشبیه، تشخیص
و ابداع واژه در شعر او قابل توجه است و میتواند از تمهیدات هنری کلام او
باشد؛اما آنچه از این میان، تشخص بیشتری دارد و عامل برجستگی شعر او میشود، متناقض
نمایی است. این شگرد در کلام هنری اقبال بسامد کاربردی بالایی دارد؛و از این طریق
در شعر او، تنوع و گوناگونی به وجود آمده و پیام، عینی و محسوس شده است و میتوان
آن را شاخصترین ویژگی سبکی شعر اقبال دانست.
خلاصه ماشینی:
"پریشانی مو، موضوع تازهای نیست و بسیاری از شاعران پریشانی را در مو دیدهاند؛اما پریشانی بو، پریشانی غریب و غیر متعارفی است: درین گلشن پریشان مثل بویم نمیدانم چه میخواهم چه جویم (همان، ص 193) و یا: شد پریشان برگ گل چون بوی خویش ای ز خود رم کرده باز آسوی خویش (همان، ص 48) چو نرگس این چمن نادیده مگذر چو بو در غنچه پیچیده مگذر (همان، ص 209) تشبیه لرزش دل به لرزیدن برگی که قطره شبنم بر آن نشسته نیز صورت آفرینی بسیار زیبایی است که تصویر سازیهای شاعران سبک هندی را به یاد میآورد: دلم در سینه میلرزد چو برگی که بر وی قطره شبنم نشیند (همان، ص 211) علاوه بر این، تشبیهاتی از نوع تشبیه بلیغ هم در زبان شاعر شکل گرفته که در نوع خود بینظیر و شگفتانگیز است و نمودی از کارکردهای خیالی سبک هندی را به همراه دارد: عشق از این گنبد در بسته برون تاختن است شیشه ماه ز طاق فلک انداختن است (همان، ص 146) پس تشبیه در زبان هنری شاعر، دو ساخت دارد:تشبیه فشرده و تشبیه گسترده؛ به عبارت دیگر، تشبیههایی که به شکل اضافه تشبیهی نمود مییابند و تشبیههایی که بیشتر عوامل و ارکان تشبیه-مثل مشبه و مشبه به و ابزار تشبیه-را با خود دارند: سوز و گداز زندگی لذت جست و جوی تو راه چو مار میگزد گر نروم به سوی تو (همان، ص 123) زندگی بخشی به عناصر بیجان، از دیگر عوامل زیبایی آفرینی در شعر اقبال است: نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد (همان، ص 215) از نظر ساختگی: 1."