چکیده:
حبسیهها، شاخهای مهم از ادبیات غنایی به شمار میروند.این نوع شعر، بیان حال و
شکوه و فغان شاعر در سوگ آزادی خویش، و به عبارتی، آیینه تمامنمای روزگار اختناق و
افشاگر روزهای تلخ اسیری شاعر است.پس بیراه نیست اگر حبسیات را از انواع مرثیه نیز
بدانیم.در حبسیه، شاعر با سخنان تلخ و گزنده خود، از ظلم حاکمان خودکامه و امرای
بدطینت و وطنفروش ناله و شکایت سر میدهند.از اینرو، حبسیهها را میتوان
خالصترین و صمیمیترین نوع شعر دانست؛زیرا سراینده چنین شعری، شاعری دردمند است و
احساسات و عواطف پاک خود را در قالب شعر عرضه میدارد.
در طول تاریخ ادبیات، شاعران بسیاری بودهاند که حبسیه سرودهاند.اما از میان
آنان، دو تن مشهورترند:یکی مسعود سعد سلمان که در زمان غزنویان زندگی میکرد و
دیگری فرخی یزدی که شاعر دوران مشروطیت بود.این دو شاعر همواره از ظلم و بیداد حکام
زمان خود شکوه و شکایت داشتند و با قدرت بیان، به ثبت لحظههای سخت و اندوهبار خویش
پرداختند.
در این مقاله ضمن تعریف حبسیه، شرح مختصری از اوضاع سیاسی و زندگی این دو شاعر
ارائه میگردد، سپس سبک و بیان اشعار آنها مورد برسی قرار خواهد گرفت.
خلاصه ماشینی:
"یکی از غزلهای او چنین است: روزگاری است که در دشت جنون خانه ماست عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ماست آن که خود سازد و جان بازد و پروا نکند در بر شمع جهان سوز تو پروانه ماست هست جانانه ما شاهد آزادی و بس جان ما در همه جا برخی جانانه ماست شانهای نیست که از بار تملق خم نیست راست گر هست از این بار گران شانه ماست از درستی چو به پیمان شکنی تن ندهیم جای می، خون دل از دیده به پیمانه ماست (دیوان، ص 71) فرخی نیز همچون مسعود سعد، حبسیههایی در قالب رباعی دارد: ای مرغ اسیر از چه کم حوصلهای از بستن بال خویش پر در گلهای پرواز کنی به کام خود روز دگر پاداش چنین شبی که در سلسلهای (دیوان، ص 219) ویا: ریز بر خاک فنا ای خضر آب زندگی من ندارم چون تو این اندازه تاب زندگی دفتر عمر مرا ای مرگ سر تا پا بشوی پاک کن با دست خود ما را حساب زندگی (دیوان، ص 28) باید گفت ساختن این نوع حبسنامهها آن هم با مجال اندک و محدودیت قالبی که برای شاعر در پیش روست، تصویر غم و اندوه ناشی از زندان، هنر میخواهد و کار همه کس نیست."