چکیده:
ادبیات عامیانه، با آنکه به ظاهر ادبیاتی شفاهی و غیر منشیانه است، ژرف ساختی
فنی دارد که آن را با ادبیات منشیانه، در حوزهای مشترک قرار میدهد.تنها تفاوت این
دو ادبیات را میتوان در زمینه به کار گرفتن عناصر صوری دانست.
این پژوهش بر ان است خاطر نشان کند که صور خیال در هر دو نوع ادبیات، اعم از
عامیانه و غیر عامیانه، در طیفی مشابه و مشترک در حرکتاند.دیده میشود برخی از
مخاطبان ادبیات، ادبیات و داستانهای عامیانه را چندان جدی نمیگیرند و آن را از
نوع فانتزی و غیر ضروری براز زندگی تعبیر میکنند، در حالی که چنین نیست و ادبیات
از هر نوعی که باشد، مهمترین عامل انتقال اندیشه و کارکرد آن برای هر چه دقیقتر و
صحیحتر ارتباط و تفاهم انسانی است.
خلاصه ماشینی:
"(رازی، 1373:107) تشبیه دین به نان در آتش پخته شده، محبت به آتش، و دعوت به دکان که علاوه بر صنعت استخدام، هماهنگی و موقوفالمعانی بودن نیز در آنها وجود دارد و در نوع خود بینظیر و به اصطلاح فرهنگیان برجسته سازی 1 است، وجه شبه دین و نان از جهت برکت و کافی بودن و محبت به آتش از جهت گرمای مناسب برای پخت و دکان از جهت ارائه امری پر برکت است.
(ترکمان فراهی، بیتا:70) تصویری که در این حکایت میبینیم، ابتدا شخصیت بخشی در احوال است که صاحب مذاق گشته و تشبیه محبت به شهد و تشخیص طاقت از بابت چهره داشتن و تشخیص اضطرار به خاطر ناخن و نیز تشبیه حال به زورق و حادثه به بحر و تشبیه الفت به حدیقه و باغ و تشخیص وفاداری از بات بوی گل و تشبیه روح و روان به گنجینه و تشخیص یکرنگی به خاطر قدم و تشبیه مقصود به وصال زیبارو و تشبیه سعادات به منزل است؛همچنین، احوال به مذاق، محبت به شهد، حال به زورق، حادثه به بحر، الفت به حدیقه، روح به گنجینه، مقصود به وصال و سعادت به منزل، همگی تشبیه معقول به محسوس است و صنعت استخدام دارد.
(همان، ص 20) در اینجا غیر از اغراقهای شبه حماسی، توصیفها این گونه تشبیه آمیز بیان شده است: تشبیه قد به سرو از جهت بلندی که البته تشبیهی قریب و مرده و معمولی است؛ تشبیه بازو به گره و گردن به میل از جهت گردی و بلندی؛ تشبیه سبیل به خنجری نجدی از بابت تیزی و براقی؛ تشبیه بلندی و هیبت او به هیبت رستم و صلابتش به اسفندیار؛ تشبیه چشم به حلقه و به دو نرگس سیاه."