چکیده:
نهضت مشروطیت جامعه ایران را دستخوش تحولی عمیق کرد و نوعی تغییر نگرش در حیات
معنوی ایرانیان را سبب شد.انعکاس این تحولات را میتوان در شعر عرصه مشروطه ملاحظه
کرد.برای نخستنی بار عناصر سیاسی و اجتماعی، به عرصه شعر راه یافت و معضلات اجتماعی
از دیدگاه نو، یعنی نقادانه مورد بررسی قرار گرفت.مفاهیمی چون آزادی، بیداری،
پیشرفت، طبقات اجتماعی و نیز پدیدههای ناخوشایند اجتماعی و کاستیهای موجود زندگی
مورد ملاحظه قرار گرفت و به مضمون و محتوای شعر بدل گردید.
خلاصه ماشینی:
"امیران جمله خون خلق خورده چه غم شانگر فقیران جمله مرده (ظهیرالدوله، 1367، ص 489) ای مفتخوران، مفتخوری تا کی و تا چند کو حس و حمیت ای رنجبران، در بدری تا کی و تا چند بیچاره رعیت (بهار، 1368، ص 291) اغنیا به صورت غاصبان اموال رنجبران تلقی میشوند: اغنیا مال و منال رنجبر را میخورند رنجبر در زیر چنگ اغنیا یادش بخیر (ریحان، 1350، ص 178) از چه رو مالیکن بیانصاف به رعایا چنین کنند اجحاف (همان، ص 81) اغلب شاعران خود را حامی رنجبران میدانند، عارف از اینکه طرفدار رنجبر شده است متعجب است: چگونه گشت طرفدار رنجبر عارف کسی که خرد تن و گردنش تبر نکند (عارف، 1357، ص 271) گروههای محروم اجتماعی به جنبش مشروطه دلبستگی شدید نشان میدادند و از آن امید فلاح داشتند: در کشمکش تهران، هنگامه به مجلس بود چون طالب مشروطه، یک سلسله مفلس بود جوش و خروش فقرا ببین قال و مقال ضعفا را ببین 15 مع هذا ایرج چندان به مشارکت گروههای فرودست، در جریانهای سیاسی و به طور مشخص مشروطه طلبی و قانون خواهی خوشبین نیست: تهی دستان گرفتار معاشند برای نان شب اندر تلاشند از آن گویند گاهی لفظ قانون که حرف آخر قانون بود نون اگر داخل شوند اندر سیاست برای شغل و کار است و ریاست (ایرج میرزا، 1372، ص 94) تغییر نظام سیاسی ایران و برقراری مشروطیت تحول مثبتی در وضع محرمان اجتماعی پدید نیاورد، بیش از همه گروههای فرودست اجتماعی بودند که از اوضاع نابسامان و رکود اقتصادی آسیب میدیدند: هر سو نگری میان بازار جمله فقرا به حالتزار (نسیم شمال، 1370، ص 386) خلق از جان، همه بیزار شدند زارعین جمله گرفتار شدند کسبه یکسره بیکار شدند به نظر شاعر علت این است کهاغنیا داخل این کار[مشروطه]شدند(همان، ص 127) اما محرومان کما کان خود را موظف به خدمتگذاری به اربابان میدانند: گرچه نوکر شده از غم بیتاب میکند خدمت آقا به شتاب (همان، ص 346) با این حار در اشعار نسیم شمال نوعی خوشبینی، نسبت به آینده و اعتقاد به ناپایدار بودن ظلم و آرزوی فنای آن آشکارا به چشم میخورد: جهان سیاه ز ظلم و ستم نخواهد ماند به روی برف نشان قدم نخواهد ماند (همان، ص 123) در اشعار شعرای جوانتر یعنی در دوره متأخر انقلاب مشروطه، این آرزو به صورت اعتراض شدید و اعلان جنگ به اغنیا جلوهگر میشود."