چکیده:
در این مقاله به تحلیل یکی از مباحث مربوط به گفتمان هویتهای جمعی خرد و کلان و
ارتباط آن با جهانی شدن میپردازیم و با بررسی دیدگاههای کلاسیک جامعهشناسی و
گفتمان پست مدرنیسم و نیز نظریه اندیشمندان متأخر به نقایص نظری و روش شناختی کار
آنها اشاره میکنیم.هدف آن است که بدانیم چگونه در تحلیل این به یک دیدگاه تلقینی
نایل آییم در این بررسی، برخلاف رویکردهای یاد شده، بر این باوریم که از یکسو،
جهانیشدن، فرایندی واقعی و غیرقابل اجتناب است و جامعه بشری به سوی برخی الگوهای
فرهنگی و سیاسی جهانشمول به مثابه یک هویت عام، حرکت میکند و از سوی دیگر، در کنار
آن هویتهای خرد و محلی در حال احیاء و بازسازیاند اندیشه اصلی مقاله حاضر تأیید
این مدعا است.
خلاصه ماشینی:
"در واقع پرسش این است:که آیا رابطه بین هویتهای جمعی خرد و کلان در جهان معاصر، متناقض است یا موازی؟به عبارت دیگر آیا هویتهای محلی و جهانی در فرآیند جهانی شدن با هم ناسازگاری خواهند داشت یا در کنار هم به سر خواهند برد؟ بیشتر جامعهشناسان دوره مدرنیته(به طور ضمنی با بحث در مورد هویت جمعی)به تقابل و رویارویی هویتهای جمعی خرد و کلان رأی دادهاند و در این میان همگی به نوعی گذار از هویتهای گستردهتر اشاره کردهاند.
با توجه به اینکه آرای دورکیم متاثر از دیدگاههای تکاملگرایی است، از این رو به نظر وی، هنگامی که انسجام مکانیکی، جای خود را به انسجام ارگانیکی میدهد، هویت جمعی نیز از نوع خرد و محلی به کلان متحول میشوند و به همین دلیل است که دورکیم به جای طرح همزیستی یا توازی هویتهای خرد(مکانیکی) و هویت کلان(اندامواره)نظریه تکامل تدریجی یکی به دیگری را ارائه میدهد بدین معنی است که جامعه در یک زمان، با یکی از این اشکال دوگانه هویت مواجه است.
از سوی دیگر پست مدرنیسم با نفی جهانی شدن، شکلگیری هر گونه هویت جمعی کلان(برخلاف نظریه امای و گیدنز)را ناممکن میداند، ولی به توازی و همزیستی هویتهای خرد، محلی و خاص اعتقاد دارد و این پدیده را امری اجتناب ناپذیر در جهان معاصر میداند."