خلاصه ماشینی:
"در واقع او میخواهد با رمان پلیسی رمانهای موسوم پلیسی را دست بیندازد و آنها را به قتل برساند،اما حاصل کار هرچند ریشخند قواعد مرسوم و سنتی ادبیات پلیسی است،بههرحال جزو درخشانترین آثار این نوع ادبی نیز شمرده میشود؛درست مانند آلن پو که خالق زیباترین داستانهای گوتیک بود، اما ته دل با خوارشماری به این نوع ادبی مینگریست،همچنین مانند کاری که امبرتو اکو در نام گل سرخ و گراهام گرین در رمانهایی مانند مأمور ما در هاوانا و مرد سوم به آن دست زدند.
اینجاست که باید با تردید پرسید آیا دورنمات-همانند گرین و اکو-قاتل رمان پلیسی است یا اعتلاءدهنده آن؟آیا رمانهای یاد شده دورنمات آثاری پلیسی هستند یا آثار ضد پلیسی؟ به گمانم همانگونه که آلن پو را استاد داستانهای ترسناک میشناسیم،دورنمات نیز به رغم نقیصهسراییها و نگاه طنزآمیز و رندانهاش در این حوزه،سر آخر آنچه آفرید رمانهای پلیسی در حد اعلای خود است.
دیگران و کارآگاه نیز هرگز درنمییابند قاتل چه کسی بود و چرا پا در دام نگذاشت؟ اینجاست که نقیصهسرایی (Parody) دورنمات بر رمان پلیسی یا به قول خودش فاتحهاش بر این رمان شکل میگیرد.
قهرمانان او مانند برلاخ،نمونه تیپیک و سنتی دیگر کارآگاهان آثار پلیسیاند،با هوشی سرشار،تکرو،با احساس تحقیر نسبت به رؤسای خود که گاه برای رسیدن به هدف قانون را نیز زیرپا میگذارند و...
در رمان قول کارآگاه ماتهئی هست و نیست خود را براساس استدلالات عقلانی و منطقیاش روی دامی که پهن کرده است،سرمایهگذاری میکند و براساس یک تصادف نقشههایی نقش بر آب میشود و این موجود نیک و سالم و اخلاقی به سوی جنون میرود."