خلاصه ماشینی:
"بیاختیار خندهام گرفت و پرسیدم: «مقصودت چیست؟» گفت: مگر نشنیدهای که دولت میخواهد خانههامان را بر سرمان فرو ریزد؟ مگر نمیدانی که دولتیها میخواهند ما را آواره بیابان کنند و به جایشان شیر و ببر و پلنگ و حیوانات درنده و چرنده و پرنده بیاورند؟» از داستان تصمیم و طرح دولت و اوامر زمامداران برای ایجاد پارک طبیعی در مناطق کوهمره بیخبر نبودم ولی گمان نمیبردم که سازمان محیط زیست به این زودی دست به بکار شود.
دراین خطه، شرایط بینظیرآب، خاک، هوا، حرارت و روشنایی به ما اجازه میدهد که ازانقراض نسلهای کنونی جانوران ایران جلوگیری کنیم و شاید بتوانیم بسیاری ازمهاجران را نیز به آغوش میهن بازگردانیم!» من دراین جا با چند جمله فاضلانه و با به کاربردن چند کلمه قلمبه خارجی که برای این قبیل آدمها ذخیره کردهام صحبت مهندس را بریدم و به او فهماندم که خودم اهل فضل و کمالم ولی برای ملابهرام و همراهانش سادهتر و خودمانیتر حرف بزند و به خصوص ازاستعمال لغات خارجی بپرهیزد.
ملابهرام پس از چک و چانه بسیار مجاب شد که با کسانش به طایفه خود بازگردد ومنتظر اقدامات دولت بماند و به من اطمینان داد که تا سازمان محیط زیست دست به کار نشود نظم منطقه را بر هم نزند ولی سوگند یاد کرد که با آغاز عملیات طرح، هیچ کس حتی معلمان عشایر را، مگر آن که با چهاردست و پا راه بروند، اجازه اقامت درکوهمره نخواهد داد."