خلاصه ماشینی:
"حال به تبیین اندیشههای هر دو شاعر پیرامون حیات، میپردازیم: حیات از منظر متنبی در اندیشه متنبی «زندگی» صحنه تنازع بقا و عرصه جنگ و نزاع است؛ زندگیای که مردمانش چونان درندگانی بیرحمانه به جان هم افتادهاند و یکدیگر را میدرند، در منطق او شعار چنین زندگیها این است که (بکش وگرنه کشته بمان) بر همین مبناست که سراید: «انما انفس الا نیس سباع یتفارسن جهرة و اغتیالا» (1) در چنین عرصهای، او «خواهش و تمنا» را برای زندهماندن و کام گرفتن توصیه نمیکند بلکه معتقد است که، باید در چنین زمانهای با رقیب از موضع قدرت همسخن شد، از اینرو میگوید: «من اطاق التماس شیء غلابا و اغتصابا لم یلتمسه سوءالا» (2) با توجه به نوع زندگیای که متنبی به تصویر میکشاند «ضعف و قدرت» نقش تعیینکنندهای در بقا و فنای آدمی بازی میکنند.
در واقع، روح زندگی و درونمایه آن، از نظر شوقی دو عنصر (عقیده) و (جهاد) هستند که مهمترین مشخصههاییاند که نوع نگرش احمد شوقی را به زندگی، از نوع نگاه متنبی تمیز میدهند و بر مبنای این دو عنصر است، که احمد شوقی از آن نگاه کوتهبینانه زندگی حیوانی، خارج گشته و وارد گستره حیات انسانی شده است: «قف دون رأیک فیالحیاة مجاهدا ان الحیاة عقیدة و جهاد» (20) در دیدگاه او، حوادث روزگار در گستره حیات چنان معرکهای برپا میکنند که از شدت و حدت آن، قومی دلان به لانه صبر پناه برند و بزدلان در دم جان سپارند: «لا أری الایام الا معرکا و أری الصندید فیه من صبر» رب واهی الجاش فیه قصف مات بالجبن، اودی بالحذر» (21) در چنین معرکهای، که در عرصه حیات رخ نموده «انسان» و «زمانه» پنجه در پنجه هم افکندهاند و زمانه مکاره در هر رهگذری دامی تنیده و میان آن دانههای مرگ بنشانده است."