خلاصه ماشینی:
"حرکه اصل فطرت او پاک بود در ره آزادگی چالاک بود نفس اگر زد راه او را در نخست زود سوی رستگاری راه جست دید یکسو جمله نور و رحمت است سوی دیگر ظلمت اندر ظلمت است یقظه خود اول مقام سالک است دید اگر واپس نگردد هالک است بود در تلوین که فیض حق رسید رخت از باطل به کوی حق کشید جذبه حق دامن جانش گرفت پنجه وجدان گریبانش گرفت از ندامت روح او آشفته بود با دل خود گفتنیها گفته بود لرز لرزان رو به سوی شاه کرد چشم بسته عزم آن درگاه کرد گفت ای عاجز زادراکت عقول هست آیا جرم این خاطی قبول؟ من در اول خنجر کین آختم سنگ بر جام از جنون انداختم اینک از شرم گنه در آتشم هست آیا ره به کوی بخششم؟ شه زلعل لب فرو بارید در گفت با وی انت فی الدارین حر کن برون از دل غم و تشویش و درد چون تویی در دو جهان آزادمرد شادمان شد جان او از این نوید لالهگون شد آن رخ چون شنبلید پس به سوی خیل شیطان روی کرد خون در آنهامون روان چون جوی کرد دادمردی داد و پس از روی زین اوفتاد آن طرفه عاشق بر زمین گفت ای شاهنشه ملک وجود بر تو باد از من زجان و دل درود آمد آن بخت همایون در برش پس نهاد از مهر بر زانو سرش با تلطف خون زرویش پاک کرد نرگسان را در غمش نمناک کرد دیدگاه بگشاد و شه را دید و رفت بر رخ دلدار خود خندید و رفت حوریان بردند او را مست مست تا به خلوتگاه جانان روی دست ءءء در جهان هستی، ژرفترین و شدیدترین عواطف، عاطفه مادری است وجود مادر سرشار از مهر فرزند است."