خلاصه ماشینی:
"عکس رخت به دیدهی ادراک سرزند هردل مقام مهر حقیقت کجا شود؟ کاین آفتاب از افق پاک سرزند وصف علی (ع) که باب اقالیم دانش است به کز بیان سید لولاک سرزند «خاتم» زکار وبا رخسان جز زیان ندید کز شورهزار هرخس و خاشاک سرزند 1- مدام نام دیگر- می-شراب- همیشه بودن یاران 1368 «راه و بیراهه» هرکه ازحسن دل آرای تو باشد خبرش جز خیال تو به سر نیست، خیال دگرش آنکه دلباختهی روی تو و موی تو گشت نیست جز یاد تو، اندیشه به شام و سحرش دل دیوانه چو دلبستهی گیسوی تو شد کرد سودای سرزلف تو، آشفته ترش آتشی زد به دلم، دوست، به هنگام وداع قطرهای چند فروریخت چواز چشم ترش هر که ره برد به سر منزل مقصود، نبود به جز از پیر خرابات، کسی راهبرش عشق برگوش دلم،حلقهی تسلیم نهاد تا چه آید به سراز دست قضا و قدرش نفس، گم گشتهی جهل آمد و عقل از ره ماند ره ندانست زبیراهه، مگر راهبرش؟ کاش راهش به سرکوی توافتد «خاتم» تا شود خاک گذرگاه تو، کحل بصرش ذره مهر جانان رسید بهرنثارش سرآورید تا کی چو بید بیثمر آخر برآورید درپیش شمع طلعت آن رشک مهر وماه پروانه وار، سوخته بال و پرآورید جز وصف عشق وعاشقی و الفت و صفا حاشا که بر زبان، سخن دیگر آورید ای غافلان که درطلب در وگوهرید از بحر طبع خویش، در وگوهر آورید ازشوق ماه عارض آن آفتاب حسن از آسمان دیده چو من اختر آورید چشم طمع زخوان جهان گر بریدهاید دست طلب به بارگه داور آورید «خاتم» زماه خود، طلب مهر میکند او را، ز ذره گر به نظر،، کمتر آورید سیل سرشک هربرگ گل که از بر ما باد میبرد بود و نبود زندگی از یاد میبرد هرجا به جای مانده زشیرین نشانهای سیل سرشک دیدهی فرهاد میبرد شد سرنگون ستاره بختم زآسمان شادم که چرخ نام من از یاد میبرد لبریز جام باده و چنگی به زلف یار زنگ ملال، زین دل ناشاد میبرد بنگر به کار عشق که مجنون دل فکار شرمندگی، ز نشتر فصاد میبرد غافل مشو زچرخ که ضحاک ماردوش کیفر زدست کاوه حداد میبرد «خاتم» مریز خون دل این سان زدیدگان سیل سرشک،خانه زبنیاد میبرد ناله رفتی و مانده دلم بیتو دراین بند به بند بگشا در به رخم باگل لبخند به بند درد بیتابی از هجر ندانی باری تا نیفتد دل آرام تو یکچند به بند ناله از نای دلم هیچ نیاید بیرون دشمنم گر بزند یا ببرد بند به بند منم آن بلبل غمدیده که بیتاب شود از ملاقات گل روی تو خورسند به بند سرو آزاد من ای دلبر جانان بنگر مانده مرغ چمن دامن الوند به بند «خاتم» این طرفه غزل دردل زندان بسرود تا نگویند که پیدا نشود قند به بند"