چکیده:
جنگ و صلح دو وضعیت کاملا متمایز از یکدیگرند که بر هرکدام آثار خاص و قواعد
حقوقی ویژهای مترتب است و پیشینهای به اندازة تاریخ بشریت دارند.
حکومتهای اسلامی در دوران تأسیس و استقرار کامل اسلام، با حکومتهای سایر
ادیان و ملل غیرمسلمان، روابط سیاسی ـ حقوقی برقرار کرده و ارتباطات
دیپلماتیک داشتهاند. سؤال اصلی این نوشتار این است که آیا در روابط کشورهای
اسلامی با ملل غیرمسلمان، اصل اولیه، جنگ است یا صلح؟
در این مقاله، دو دیدگاه مهم در زمینه روابط سیاسی ـ حقوقی حکومتهای اسلامی با
پیروان سایر ادیان و مشرکان بررسی و تحلیل گردیده است. دیدگاه اول قائل به اصالت
جنگ و دیدگاه دوم معتقد به اصالت صلح است. قول قوی و رأی صائب، دیدگاه اصالت صلح
است. بر اساس این دیدگاه، اصل اولیه و حالت اصلی در روابط بین حکومت های اسلامی و
سایرین، صلح است. قاعدة همیشگی و جاوید، صلح است و جنگ، عارض بر آن است. روح اسلام
و اصولا همه ادیان الهی، با جنگ و خونریزی بی اساس مخالف است و اگر فرمان به
آمادگی داده است، هدف آن، دفاع از موجودیت و کیان دین است.
بررسی آیات شریفه قرآن، سنت پیامبر و حضرات معصومان(ع) نشان میدهد که روح اسلامی،
صلح است. بر اساس این دیدگاه، رابطه دار الاسلام با بقیه کشورهای غیراسلامی، که از
حیث عقیدتی دار الکفر یا دار الشرک هستند، صلح آمیز است که یا عنوان دار العهد یا
دار الهدنه و یا دار الحیاد را خواهند داشت.
بر این اساس، کشوری عنوان دار الحرب را خواهد داشت که بالفعل با
تجاوز یا نقض پیمان
با کشور اسلامی در حال کارزار باشد. در غیر این صورت، یا کشور بیطرف و جزو دار
الحیاد است یا هم پیمان با کشور اسلامی.
بنابراین، ارتباط سیاسی و حقوقی بین کشورهای اسلامی و سایر کشورهای غیر مسلمان، در
حالت اولیه، «صلح و همزیستی مسالمتآمیز دوستانه و شرافتمندانه» است که در قالب عهد
و پیمان یا بی طرفی، صورت قانونی میگیرد و جنگ در حوزه این نظریه، حالتی عارضی و
استثنایی است که در برخی شرایط رخ میدهد و کشور اسلامی، گریزی از آن ندارد. اگر
تجاوزی صورت گیرد، دفاع مقتدرانه لازم است. بنابراین، آمادگی کامل نظامی ـ امنیتی
با تجهیز به آخرین فناوریها و دستاوردهای روز از جمله ضروریات کشور مستقل اسلامی
است که میخواهد «آزاد»، «آباد» و «مستقل» در نظام بینالمللی گام بردارد و روابط
خود را با دیگر کشورها، مبتنی بر «عزت»، «حکمت» و «مصلحت» نماید.
خلاصه ماشینی:
[25] البته میتوان این فرض را نیز تصور کرد که دار حرب، سرزمینی است که دولت اسلامی حاکمیت آن را به خاطر کفر قبول ندارد و با آن در حالت سلم و صلح نیست؛ یعنی ماهیت عدم امان عقیدتی مطرح است.
[143] بدین سبب قتال ابتدایی و غیرمقاتل جایز نیست، خصوصا آنکه اسلام بر مبادلات تجاری با سایر امم تأکید تام دارد و این موارد، دلالت میکند که اصل در ارتباطات خارجی مسلمانان، جنگ نیست بلکه صلح، اصل است.
تخییر بین « اسلام آوردن»، « جزیه دادن» یا « جنگ» خود نشان از این دارد که همین جهاد برای اسلام آوردن آنها نیست، بلکه با عنایت به سایر آیات، مقید به موارد خاصی از قبیل فتنهگری آنان و جنگ افروزی و ...
[198] صاحب ریاض مینویسد: « هدنه، صحیح است به دلیل اجماع و نص کتاب، آیه 61 سوره انفال که منسوخ نیست و اطلاق آن، مانند سایر آیات عمومیت دارد که هدنه، بدون عوض باشد و نیز به عوضی که امام میگیرد یا عوضی که امام به آنها میدهد، به دلیل ضرورتی یا غیر آن».
بنابراین، ارتباط سیاسی و حقوقی بین کشورهای اسلامی و سایر کشورهای غیرمسلمان، در حالت اولیه، « صلح و همزیستی مسالمتآمیز، شرافتمندانه و دوستانه» است که در قالب عهد و پیمان و بیطرفی، صورت قانونی میگیرد و جنگ در حوزه این نظریه، حالتی عارضی و استثنایی است که در برخی شرایط رخ میدهد و کشور اسلامی، گریزی از آن ندارد.